لینک کوتاه:
برای اهالی کتاب، دکتر فقیهینژاد چهرهای شناختهشده و نامآشنا است. او که سالها در حوزههای مختلف نشر، توزیع، فروش و تبلیغ کتب فعالیت کرده، اکنون بهعنوان رئیس هیات مدیره و عضو هیات امنای انجمن کتابفروشان خوشه مشغول خدمت در عرصه کتاب و کتابخوانی است. مهدیفقیهینژاد علاوه بر فعالیت صنفی و تشکیلاتی، مسئول “موسسهفرهنگیکتابفردا” است. کتابفردا به عنوان یک موسسه چندمنظوره در زمینه معرفی، انتشار و فروش اینترنتی کتابهای ناشران جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، جایگاه مهم و موثری دارد. نظرات دکتر فقیهینژاد در زمینه “چرخه فروش کتاب در ایران” را در ادامه میخوانید:
- ما در حوزه صنعت نشر چرخهای داریم که این چرخه از ناشر آغاز میشود و با شبکه پخش و توزیع ادامه مییابد و در نهایت به کتابفروشی و رسیدن کتاب به مخاطب نهایی به پایان میرسد. البته فضاهای فروش مجازی هم به صورت گسترده داریم که آنها را هم در همان سطح کتابفروشی در نظر میگیریم. این چرخه سوی دیگری دارد که شامل نویسنده و تصویرگر و فضای تولید است که ما فعلا کاری به آن سمت نداریم. ما داریم ما بعد تولید کتاب صحبت میکنیم.
- یک چیزی که خیلی شیک است و همه درباره آن صحبت میکنند این است که ناشر کتابش را تولید کند و بسپارد به شبکه پخش و برود به تولید بپردازد و اصلا وارد حوزه توزیع و فروش نشود. یک سایت یا فضای مجازی تبلیغی- ترویجی هم داشته باشد و تمام. از آن طرف پخشی کتاب را بگیرد و بین کتابفروشیها طی یک ضابطهای توزیع کند.
- اما اتفاقی که الان دارد میافتد این است که همه دارند میفروشند! این اتفاق یک افتراقاتی را ایجاد کردهاست؛ مثلا کتابفروش میگوید وقتی ناشر خودش کتابش را میفروشد، چرا من باید کتابش را بیاورم؟ آنهم در شرایط متفاوتی که ناشر هزینه زنجیره نمیدهد. خراب شدن این زنجیره چند علت اصلی و مهم دارد که من سعی میکنم به آن موارد ظریف اشاره کنم:
- ما در ایران، تعداد قابل توجهی ناشر داریم که این ناشران کتابهایی تولید میکنند که این کتابها را نه پخشیها دارند و نه کتابفروشیایی هست که آن کتاب را داشته باشد. اینها چه باید بکنند؟ یک علت وجود این کتابهای سرگردان این است که تعداد ناشران در ایران خیلی زیاد است. چرا این همه ناشر داریم؟ به نظر من دلیل وجود این همه ناشر این است که دریافت مجوز نشر در ایران آسان است و طرف در کنار سایر فعالیتها و کارهایش سالی چهارتا کتاب هم چاپ میکند که مجوزش باطل نشود. این مجوز نشر در حقیقت وسیلهای است برای درست کردن یک وجهه خوب و فرهنگی در حالی که در پشت صحنه کار دیگری میکنند. آیا این تعداد ناشری که ما داریم واقعا نیاز هست؟ اگر واقعا نیاز هست سیستم ارزیابی ما، سیستم زنده بودن اینها و چرخش کار اینها چرخش درستی هست؟ حالا ما الان نمیخواهیم درباره نظام ارزیابی ناشران صحبت کنیم. فرض میکنیم ما ناشرانی داریم که درست و حسابی هستند و از زیر بته عمل نیامدهاند. ناشرینی که طبق یک قاعده، طبق یک نیاز و طبق یک پروتکل به وجود آمده و صاحب آن انتشارات ایدهها و برنامههایی برای آن نشر دارد و بر اساس آنها کتاب منتشر میکند.مناسبات این قبیل ناشران با پخشیها چگونه تعریف میشود؟
- آیا سیستم پخش ما این ظرفیت و زیرساخت را دارد که همه کتابهای یک ناشر را توزیع کند؟ آیا اصلا از همه ناشران کتاب دریافت میکند و در چرخه توزیع قرار میدهد؟ چرا کتابهای فلان ناشر را توزیع نمیکند؟ آیا اگر ناشری به یک پخشی مراجعه کند و کتابش را با قاعده پخش به آنها بدهد آیا پخش، کتابش را توزیع میکند؟ آیا ناشر درست و حسابی و نه فیک- کتابش در شبکه پخش توزیع میشود یا نه؟ و اصلا ناشر در شبکه پخش این ظرفیت را دارد که کتابهای همه ناشران را توزیع کند؟ آیا ظرفیت شبکه پخش ما که میخواهد کتاب را به کتابفروشی برساند، ظرفیت کاملی برای رساندن همه کتابها به کتابفروشیها هست؟
- این گزاره درست است که کتاب باید ظرفیت چرخیدن در بازار را داشته باشد؛ اما من معتقدم اگر ناشر ما، پخش ما و کتابفروش ما به قاعده “بازار اقتصاد فرهنگ” عمل کنند رقابت، رقابت خدمت میشود. این مساله که چه کسی بفروشد مساله بعدی است. اگر هم به فرض پخشی کتاب را نیاورد و روی دست ناشر بماند، و از آن طرف کتابفروش ظرفیت پذیرش همه کتابها را در فروشگاهش نداشته باشد و ناشر هم بخواهد کتابش را بفروشد، خب قواعدی باید باشد که بر اساس آن ناشر هم بتواند کتابش را بفروشد. از نظر من ناشر اگر با قاعده حرفه ای فضای کسب و کار کتاب اقدام به فروش کند هیچ اشکالی ندارد؛ نه اینکه زنجیره را دور بزند وقواعد را به هم بزند. اقتصاد هر حوزهای قواعدی دارد؛ قواعدی که تعیین میکنند ناشر به چه شکلی کتابش را به پخشی بدهد، پخشی با چه قاعدهای به کتابفروش بدهد و کتابفروش با چه قاعدهای به مخاطبش بدهد. در کنار اینها اضافه کنید مثلا فروشهای سازمانی چه قاعدهای باید داشته باشد. معمولا وقتی سازمانی کتاب در تعداد بالا میخواهد ما سریع ذوق زده میشویم و به آن تخفیف بالایی میدهیم. در حالیکه فروش سازمانی هم یک شانی دارد و باید قواعدش رعایت شود و درگیر درصد بازی نشود داد. چرا در فروش سازمانی باید به قواعد پایبند بود؟ چون باعث میشود که اگر سازمانی برای خرید به جای ناشر، سراغ کتابفروش رفت، کتابفروش هم بتواند با همان تخفیف کتاب را بفروشد.
- در حال حاضر هرکسی میخواهد در مقام خودش تصدیگری کند؛که این اشتباه است. بخش دولتی و بخش عمومی باید سیاستگذاری، ریل گذاری و نظارت کند و بهشدت از تصدیگری پرهیز کند. اگر سیاستگذاری دولت درست و باقاعده باشد، بازار تنظیم میشود. اما آنجایی که وارد تصدیگری میشود و خود را رقیب احساس میکند، قواعد به هم میریزد.
- با حذف تصدیگری و با تعیین و رعایت قواعد کسبوکار میتوان به حفظ چرخه فروش کتاب کمک کرد. در این چرخه کتابفروش آخرین حلقه ارتباط ما با مخاطب است. باید تلاش کرد حلقهها درست کار کنند و زنجیره به هم نریزد. وصول نشدن طلبها،پاس نشدن چکها و مواردی از این دست، چرخه را به هم میریزد و بالعکس رعایت قواعد اخلاقی و قواعد کسبوکاری به سلامت زنجیره کمک میکند. از نظر من اصل فروش و اینکه چه کسی بفروشد، مهم نیست. حتی ناشر هم گرچه خیلی کار درستی نمیکند که به فروش وارد میشود ولی خب اشکال ندارد که بفروشد؛ ولی با قاعده بفروشد. وقتی ناشر با حفظ قواعد بفروشد، رقابتش با پخشی و کتابفروشی رقابت در خدمت میشود و نه رقابت بر سر درصد. یعنی اگر ناشر کتاب را با قیمت پشت جلد عرضه کرد، کتابفروش هم که کتاب را به فروشگاهش نبرد اشکال ندارد و میتواند از خود ناشر بخرد.
لینک کوتاه: