اخبار انجمندنیای کتاب

فروشگاه بزرگی به اسم نمایشگاه کتاب

در سومین روز از برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، انجمن خوشه میزبان محمدرضا شرفی خبوشان، نویسنده کتاب های بی کتابی، عاشقی به سبک ون گوک و… بود.

مشروح جلسه را در ادامه میخوانید:

+ضمن عرض خوشامد و درود ، چطور شد که به سمت نویسنده شدن رفتید و کی بود؟

سلام عرض میکنم خدمت همه علی الخصوص دوستان خوشه که کار اصلیشون پرداختن به حرفه ی کتابه ، خب یکم سخته که ادم بگه از کجا شروع شد

هرکسی نویسندگی رو از اون شیفتگی که در خودش میبینه شروع میکنه و وقتی اون حس و حال در ادم شکل میگیره شما خود به خود میری سمت اون هنر و رشته.

مثلا وقتی شما شیفته یک خطی میشید و ارزو میکنید که در خلق این خط سهیم باشید و یک پیوستگی درونی پیدا کنی و بخوای در تداوم و بقای این خط سهیم بشی خود به خود شما میری و خوش نویس میشی و این شروع علاقه و زحمت شما در این راه است و نویسندگی هم همین است و فرد با خواندن و کلام و نوشته هایی که خونده سعی میکنه که خودش هم سهم داشته باشه

+از چه سنی فهمیدید که باید به سمت نوشتن برید و اون چه که در خود میبینید تجلی کنید؟

من از سنین نوجوانی و ۱۲ و ۱۳ سالگی با شعر شروع کردم و بعد از شعر وارد داستان شدم و جز کسانی هستم که با شعر شروع کردم و این دسته از نویسندگانی که با شعر شروع کردند کم نیستند و تقریبا کسی نیست که از داستان شروع کرده باشه و بعد به سراغ شعر رفته باشه و اگر نمونه داشته باشیم من خبر ندارم و این خودش بحث جالبیه و شما چون انجمن کتاب فروشان هستید میگم که بهای حداقل نه بیشتر هم سنگِ شعر در معرفی کتاب ، کتابفروشان بدن و قطعا میدن . کتاب فروشان میدونند که جایگاه نثر چیه و به چه دردی میخوره ، جایگاه شعر چیه و به چه دردی میخوره و به هر دوی این ها آگاه اند اما نظر شخصی من این هستش که در زمانه ی اکنون نثر بسیاری از نیاز های ما رو میتونه پاسخ بده و چون نیاز های بشر و دغدغه هاش گسترده تر شده.

شعر تکاپوی پاسخ دادن به بسیاری از پرسش های عینی و واقعیات رو نداشته باشه ، عالم تخیله عالم رویاست و نثر شما رو از عالم تخیل میاره به عالم واقعی میاره حتی داستان که یک عنصر تخیلی است با این تخیل کمک میکنه که در بطن واقعیت قرار بگیریم ، دقیقا بر عکس شعره که از تخیل کمک میگیریم تا از واقعیت فاصله بگیریم

+آقای خبوشان برای من نویسنده ای هستید که خیلی اهل اندیشه هست ، من برخی از نویسنده هارو میبینم که خیلی اهل اندیشه نیستند که رجوع کند به کتابش و چیز های جدیدی یاد بگیرد ولی برای شما این طور هست و هر کس کتاب شما رو بخونه میتونه به اندیشه ای که دارید برسه و متوجه میشه شما یک آدمی هستید که متفاوت تر از دیگران فکر میکنه، ما چون تو انجمن کتاب فروشان هستیم میخوایم بریم سراغ بحث اصلی که دوستان هم میخوان راجبش صحبت کنند.

کتاب فروشی یا کتاب فروشی هایی رو میشناسید که شما رو درگیر کرده باشه که فضای کتاب فروشی و اون کتاب فروش اون قدر تخصصی باشه که شما اعتماد کنید که اون آقا چی رو معرفی میکنه؟ با همچین فضا یا فردی مواجه بودید؟

_ببینید ما در زمانه ای به سر میبریم که متفاوته . این زمانه از نظر سطح تکنولوژی ، سطح ابزارهای ارتباطی و فضای مجازی که اومده گفتار اون راجع به کتاب فروش هم معطوف به این فضاست و من فی الواقع در ذهنم کتابفروش رو کسی نمیبینم که حتما وابستگی به یک مکان خاص داشته باشه. به واسطه ی این فضای جدید( عصر جدید) بنابر این هر کسی که داره تلاش میکنه با جدیت با یک نگاه متعهدانه و ایمانی برای عرضه ی کتاب که فقط و فقط سود رو نمیبینه و یک هدف متعالی تری رو میبینه میتونه جزء کسانی باشن که من اسمشو میذارم گنجور تا کتابفروش ! گنجور یعنی کسی که کارش حفاظت از گنجه ، حفظ گنج هم طرق مختلفی داره یه شیوه ی خیلی سنتیش اینه که شما یه گنجینه ای رو میذاری تو موزه کسی ندزده ولی کتاب یک گنجی هستش که وقتی حفظ میشه که منتشرش کنیم ، موقعی حفظ میشه که عرضه بشه ، برعکس همه ی گنج های دیگست .

گنج های دیگه رو باید مراقبش باشی پاسداری کنی کسی دست بهش نزنه اما کتاب زمانی گنج معنادار به حساب که میاد که تو تمام تلاشتو بکنی همه بهش دسترسی پیدا کنن . همه بتونن ازش استفاده کنن . بنابراین یک نسبت معناداری بین این گنجور و کتاب فروش و کتابدار هست .

به نوعی کتاب دار هم نسبت نزدیکی به‌کتابفروش داره.کتابدارم داره عرضه میکنه منتهی اینجا مسئله اقتصادی به هرحال بده و بستانش ازبین میره ولی به شکل دیگرش بازهم‌ وجود‌‌اره کتابدار هم‌ داره یک‌فعالیتی‌ میکنه در مسندی که داره در جایگاهی که داره ، داره کتاب رو عرضه میکنه حالا یک حقوق ثابتی داره یا استخدام جایی و مرکز خاصیه یه سیستم خاص خودشو داره ، کتاب فروش هم داره این رو عرضه ی ابدی میکنه به این معنی که تو صاحب اون‌کتاب میشی کتابدار اون رو به تو میده و تو موقتی صاحبش هستی ولی ازاین جهت باهم یک نسبت هایی دارند بنابراین برگردیم به سوال شما با این مقدمه عریض و طویلی که گفتم من حس میکنم که توی زمانه ی ما این احساس خیلی خیلی شدید وجود داره که ما باید کتابفروشان حرفه ای داشته باشیم ، گنجورانی داشته باشیم که گفتم از درون با جوشش درونی با میل و‌ اشتیاق درونی به دنبال گسترش معرفت و دانش بین مردم باشند . اگر نداشته باشیم جامعه یک ضعف جدی داره یه جای کارش میلنگه به هرحال چون من شان خاص و ویژه ای برای یک‌کتاب فروش حرفه ای قائلم ، با تمام مسائل و حواشی که داره ! اولا که ببینید کتاب فروش شدن مثل معلمیست ، از یک جهت و از جهات مختلف ازون جهت که دارم خدمتتون عرض میکنم معلمی یک‌ عشقه کتاب فروش بودن هم عشقه . حالا این عشق بودنو بیشتر ما به این خاطر میگیم که سود مالی چندانی نداره یه‌ جنبه‌مادی چندانی نداره درصورتی‌که اشتباه‌ست و باید داشته باشه به سمتی بریم که چه معلم چه کتابفروش که داریم از یه نظر مقایسشون میکنیم متوجه سود مالی بشن چه اشکالی داره ؟! بهره ببرن از زحمتی که دارن میکشن چه اشکالی داره ؟! به اینجا باید برسیم برای رونق جامعه برای چشم اندازی که داریم این باید محقق شه ولی حالا کار داره تا به اونجا برسه میگیم عشقه ! از درون مایه میزاره کسی که دوست‌داره کتابفروش بشه ، منم تو کتابفروشی‌هایی که دیدم برنخوردم به کسی که با یک نگاه خیلی عریض و طویل مالی بگه که من میخوام برم کتابفروش بشم که ثروتمند بشم ، همچین چیزی اصلا خنده داره ! هرکسی اینکارو کرده دوست داشته کتابو .از تنفس با کتاب ، با اهل کتاب خوشحال میشده !

+ اون آدما به نظرتون چه ویژگی دارن؟ یعنی اون کتابفروشی که داریم ازش صحبت میکنیم که عشق داره به کار خودش چه ویژگی میتونه داشته باشه؟

– ببینید ویژگی عمده‌اش همون چیزیه که من در پاسخ به سوال شما راجع به این پرسیدید که چه شد که شما نویسنده شدید

ویژگی اصلی کتاب فروشم همینه کتاب فروش به نظر من باید همون ویژگی اون هنرمند رو داره هنرمندی که یک اثر متعالی میبینه و چنان درونش شعله‌ور میشه که میخواد در شکل گیری این اثر شریک باشه میخواد در آفرینش این اثر سهمی داشته باشه ، این میل و اشتیاق چنان بالاست که احساس میکنه باید کاری کنه در برابر این نقاشی این خوشنویسی این اثر هنری این سازه‌ی معماری هنرمندانه حالا هر اثری …

یک کتاب فروش فکر میکنم جرقه‌ی کتاب فروش شدنش از اینجا شکل گرفته ؛ کتاب در او چنان اثری گذاشته که خواسته کاری کنه ، خواسته سهمی داشته باشه در این ماهیتی که اسمش کتابه ! چنان شیفته شده چنان میل بهش پیدا کرده ، خواسته شریکش بشه . حالا چیزی که به نظرش رسیده چیزی بوده این بوده که اینو عرضه کنه چیزی که دیگران نوشتن عرضه کنه .

من خودم جالبه اینو بهتون بگم که سابقه‌ی کتاب فروشی داشتم یعنی پیش از اینکه برم دانشگاه من اصلا کتاب فروش بودم ، من مغازه‌ی کتاب فروشی داشتم یکی دو سال حالا بعد از اینکه رفتیم دانشگاه دیگه اون مغازه‌رو تحویل دادیم و الان که فکر میکنم دلیل اینکه رفتم کتاب فروش شدم فقط همین بوده یعنی چنان میل و اشتیاق به کتاب داشتم که گفتم خب منم باید سهمی داشته باشم ، حالا میخوام اینو عرضه کنم .

این چیزی که من انقد ازش خوشم میاد این چیزی که من دوسش دارم رو میخوام بدم تا دیگران هم ازش استفاده کنن .

کتاب فروش همینه تعریفش همینه یه آدمه شیفته‌ی عاشقی که میخواد به دیگران بگه بیایید تو ، در این باغ فرح بخش و مصفا بازه به همه تعارف میکنه بفرمائید چی از این بهتر …

+ آقای خبوشان الان یه چند مدتی هست که یه چند سالیه توی کتاب فروشی ها برنامه زیاد گرفته میشه از رونمایی گرفته از جشن امضاء گرفته این‌ها همه تاثیری تو دیده شدن کتاب داره به نظر شما؟

– طبیعتا به نظر من این‌ها هم تاثیر داره و هم با وجودی که ما خیال میکنیم داره انجام میشه باید بیشتر انجام بشه و کمه الان ! چرا ؟ دلیل اصلیش اینه که چون سوال شما ناظر بر اینه که در کتاب فروشی برگزار میشه منظورم اینه ، که باید کتاب فروشی اسمشم زنده بشه کتاب فروشی تبدیل بشه به یه مکان پویا در کتاب فروشی نویسنده حضور پیدا کنه ، منتقد حضور پیدا کنه ، دوستدار واقعی کتاب حضور پیدا کنه ، خب اینا بهانه‌اییست برای حضور مخاطبان نویسنده مولف دوستداران کتاب و به نظر من خیلی لازم و شایسته و بایسته‌ست باید شکل های جدیدتر و متنوع تری بهش داد .

ایرادی نداره هر کتاب فروشی این برنامه های به هر حال مداوم رو داشته باشه.

من یادمه تجربه‌ایی که تو کتاب فروشی داشتم خب من سال ۷۶ دارم ازش صحبت میکنم یا ۷۵ اون زمان من کتاب فروشی داشتم ، یعنی صبحت سر ۲۵ سال پیشه … یعنی ۲۵ سال پیش خیلی متفاوت بود دیگه فضای مجازی به این شکل نبود نگاه مردم تلقی مردم از کتاب فروشی یه چیز دیگه‌ایی بود . من اومدم تو کتاب فروشی که در ورامین بود ، اومدم اونجا جلسه‌ی نقد برگزار کردم شاعری دعوت کردم صندلی چیدیم تو فضای کتاب فروشی نشستن راجع به کتاب صحبت کردیم نکته‌ایی که برام جالبه اینه که قضیه قضیه‌ی عجیبی بود برای دیگران کسبه‌ی محل نمیدونم اماکن حتی … که عه ! چه خبر شده یه دفعه مثلا ۳۰، ۴۰ نفر آدم تو این مغازه چیکار میکنن چرا با ما هماهنگی نکردن ؟ اصلا اینا دارن چی میگن ؟ الان ولی عادی شده ببین ۲۵ سال پیش چیز عجیب و غریبی بود الان یه عده‌ایی توی یه کتاب فروشی جمع بشن راجع به کتاب صحبت کنن یه چیز لازم و عادیه ،

خب پس به هر حال ما به اینجا رسیدیم حاصل تلاش کتاب فروشه دیگه ! کتاب فروش با معرفت کتاب فروش اهل بینش که میدونه داره چیکار میکنه وگرنه هنوز در اون ۲۵ سال پیش شاید درجا میزدیم ولی به نظر من هنوزم کمه باید رو این مباحث بیشتر کار بشه و لازمه .

+ آقای خبوشان یه نکته‌ایی که برخی از کتاب فروشی ها ازش ناراحت هستن برپایی نمایشگاه بین‌ المللی کتابه ، چون ناشر ها صرفا حضور دارن و کتاب فروشی ها تقریبا یک ماه شایدم بیشتر آسیب میبینن به خاطر اینکه مردم خریداشون رو میذارن برای اینکه توی نمایشگاه خرید کنن و از بن تخفیف استفاده کنن راجع به این موضوع صحبتی دارید آیا میشه اینو یه جوری جمع کرد یا اینکه چه فکری باید کرد که کتاب فروشی ها که باید در واقع منبع اصلی تغذیه‌ی فکری و کتابی مردم باشن توی این بازه‌ی زمانی یه ماه دو ماه آسیب نبینن از نظر معیشتی و مالی؟

– به هر حال ببینید این مسئله‌ایی که میگید مسئله‌ی بسیار پیچیده ایه و حل کردنش سخته ، چرا ؟ مسئله‌اش اینه که از چه زاویه‌ایی به کتاب فروش نگاه کنیم . میدونی اگر ما زاویه‌ی دیدمون این باشه که کتاب فروش واسطه است بین رسیدن کتاب از ناشر به مردم یا به مصرف کننده این نگاه باعثش همین چیزیه که میبیند یعنی یه دفعه یه فروشگاه بزرگی ما تشکیل میدیم این فروشگاه بزرگم اسمشو میذاریم نمایشگاه بین المللی کتاب ! در واقع یه فروشگاه بزرگه که مردم میان اینجا خرید میکنن غیر از اینه ؟ ما انتظار داریم نمایشگاه کتاب محل تبادل تجربیات فنون و ریز و بم حرفه‌ی اون موضوع نمایشگاه باشه ، یعنی تو حوزه‌ی نشر هر چیزی که مرتبطه با فن نشر به روز ترین دستاورد‌های حوزه‌ی نشر و حتی محتوا شیوه‌ی تولیدش این تبادل تجربه انجام بشه و کسانی که به این تجربه‌ی متعالی رسیدن کسانی که میخوان این تجربه‌رو در تولید به دست بیارن تبادل بشه حالا این تجربیات یا فراتر از مرزهای دعوت میشه از صاحبان تجربه در خارج از کشور دعوت میشه به نمایشگاه بین المللی تجربه‌شون رو میارن از تجربه‌ی ما استفاده میکنن تجربه‌‌ی مارو میبرن این تبادل تجربه‌ست برای شکوفایی صنعت تعریف ساده‌اش اینه و تولید کتابم یه صنعته دیگه ! اما فروش من نمیدونم یه مرحله‌اییست که بعد از تولید اون کالا اتفاق میفته شما اینو عرضه‌اش میکنید میتونید یه فروشگاه بزنید میتونید فروشگاه فصلی بزنید هر کاری میتونید بکنید ، حداقل اسمشو نمایشگاه نذارید ! اسمشو بذارید فروشگاه بزرگ سالانه که خیلیم خوبه من بدم نمیاد اتفاقا خیلی خوبه ، مردم بیان کتابیو که دوست دارن کالایی که دوست دارن حالا یا تخفیف بگیرن اما نه بازم به این شکل . چه جوری بیان؟ اگه قراره مبنامون همین فروش کتاب باشه اصرار داریم بله اینجا جای خوبیه که یه اتفاق فرهنگی میفته خب کتاب فروشم راه بدیم ! چرا کتاب فروشو حذف میکنیم؟ آقا غرفه به کتاب فروشم بدیم کتاب فروش شناسنامه دار حرفه‌ایی بیاد غرفه‌ی خودشو بزنه کنار همون ناشر بگه آیا من بهتر عرضه میکنم یا تویی که ناشری؟ آیا توام علمشو داری یا من که علمشو دارم با هم تشریک مساعی کنیم اینکه کتاب فروش رو حذف کنیم ناشر بیاد اینجا فقط عرضه کنه بله به قول شما به ضربه‌ایی میزنه به این مسند و جایگاه کتاب فروشی .

حالا برگردیم سر صحبتم اگر نگاهمون این باشه یه کتاب فروش یه واسطه‌اییه بین این کالا برای رسیدن از تولید کننده به مصرف کننده ، خب میگن خوبه این نمایشگاه اصلا کتاب فروش حذف بشه بهتره اگه نگاه این باشه میگن آقا این یه واسطه‌ست ما خودمون مستقیم میدیم به مصرف کننده دیگه چی از این بهتر؟ اما این نگاه نگاه اشتباهیه کتاب فروش یه جایگاه ویژه‌ی معرفتی داره یک جایگاه و یک تشخص فرهنگی داره یک حلقه‌اییت که باید باشه تا بتونه این کالارو متصل کنه به مصرف کننده‌ی واقعی . بدون این کتاب فروش به نظر من این ارتباطه ناقصه این ارتباطه شکل نمیگیره ، یا اون کالا اصلا موفق نمیشه ببینید کتاب یک عنصر زنده‌ست نخود و لوبیا و به هر حال مایحتاج نیست که بگیم بذاریم تو قفسه‌ی فروشگاه یه تبلیغیم بکنیم مردم نیاز دارن بیان این کالارو بگیرن مصرف کنن کتاب یه موجود زنده‌اییه که باید من ابتدا با درونیات و احوال اون یه اطلاعاتی داشته باشم درونیات خودمو بشناسم این ارتباطو بفهمم بعد اون کالارو بهش نزدیک بشم یا بخوام تهیه‌اش کنم خب کی باید این کارو بکنه ؟ کتاب فروش! کتاب فروش هم باید اون فرد مصرف کننده‌ رو خوب بشناسه روحیاتش رو اخلاقش رو حس و حالش رو خواسته‌هاش رو و همون چیزی که وجود داره به عنوان یک کالا که میخواد عرضه‌اش کنه باید این دوتارو به هم وصل کنه بنابراین میگم به همین خاطر یک کتاب فروش حرفه‌ایی شما داخل کتاب فروشی میشی همون ابتدا با یه روانشناسی با یه دقت نظری با یه اطلاعات وافری متوجه میشه شمارو راهنمایی میکنه به شما پیشنهاد میده از شما سوال میکنه با شما وارد گفت‌ و گو میشه و اصلا یه اتفاقی رخ میده که اصلا کسی که اومده توی مغازه شاید وجود این کتاب فروشه که اونو به مغازه میکشونه به کتاب فروشی میکشونه ، براش خیلی مهمه یه فرد اینجا باشه که مسلط و آگاه باشه .

میدونی… به خصوص برای کسایی که اولین تجربیات در مواجهه با کتاب دارند یا هنوز خیلی غرق نشدند دارن آرام آرام میخوان وارد این دریا بشن کتاب فروش باید شنا یادش بده دستشو بگیره قدم به قدم ببرش تا بتونه وارد اون دریا بشه چون اوصلا ببینید ما آموزش لازم و کافیم نداریم در این نظام آموزشی برای کودکان و نوجوانان که چگونه با کتاب مواجهه بشن این علمه این باید به عنوان یه درس گنجانده بشه در مواد درسی یک کتاب بشه علم کتاب خوانی ، علم مواجهه با کتاب علم اینکه من چگونه شناسایی کنم چگونه با کتاب مواجهه بشم چی نیاز دارم چی بخونم و چگونه بخونم چه واحد درسی ما تحت این عنوان داریم در نظام آموزشی به طور مستقل،شاید به عنوان یه درس یا دو درس اشاراتی داشته باشیم ولی به عنوان یک کتاب درسی که بیاد بخونه و آموخته بشه نداریم حالا که نداریم کتاب فروش اینو پر میکنه دیگه کتاب فروش میاد به هر حال این آموزش‌های لازم رو این اتصال رو انجام میده

+خیلی جالب بود واقعا نکته‌ی خوبی فرمودین اینکه کتاب فروش باید تا زمانی که مستقل بهش نگاه نشه وصرفا بهش اینطور نگاه بشه که یه واسطیه بین ناشر خریدار یعنی اون کسی که مخاطبه ثمره‌اش میشه نمایشگاه‌های این چنینی که یه جورایی آسیب میزنه به فروشگاه‌ها ولی باز اون به نظر من اون طرح‌های فصلانه که میذاره وزرات ارشاد اونا چون محوریتش کتاب فروشیه و مخاطب باید بره کتاب رو از کتاب فروشی تهیه کنه این معضل رو اقلا اونجا به کتاب فروشی مستقل نگاه شده که آقا شما مستقل هستی و این بن رو کسی میتونه بیاد که فقط توی کتاب فروشی میتونه تهیه کنه اونجا برعکسه یعنی اگه کسی اون بن رو ببره یعنی اون کد ملیشو ببره بزنه به یه ناشر بگه ناشر نمیتونه بهش کتاب بده چون اینجا به کتاب فروش در واقع و اون کتاب فروشی مستقل نگاه شده نکته‌ی خیلی خوبی بود

– ببینید یه نکته‌ی دیگه که من میخوام اشاره کنم بهش اینکه که کتاب فروشم باید یه چیزایی رو لحاظ کنه برای بقای خودش ! چون به هر حال باید خیلی مدرن باشه ، کتاب فروش اگر میخواد اثبات کنه که وجودش لازم و ضروریست باید با شکل های نوین و به روز عرضه‌ی کتاب و شکل های جدید ارائه‌ی کتاب هم بیاد خودش رو هماهنگ کنه مثلا هیچ پرسیدید که در نسخه‌های الکترونیک یا نسخه‌های صوتی ، نقش کتاب فروش چیه اینجا ؟ باید تعریف بشه ! کتاب فروش باید جایگاه خودش رو پیدا کنه ، اینجا هم بیاد و وجود لازم و مثمر ثمره خودش رو ثابت کنه در حوزه‌ی کتاب الکترونیک . حالا راهکارش چیه چند و چونش چیه؟ جای بحثش کجاست؟ توی همین انجمن کتاب فروشان . در همین خوشه ! اینجا باید بیان روی این مسئله خیلی بحث کنن به پژوهشش بذارن و راجع بهش گفت و گو کنن و بخوان صاحب نظران بیان ارائه‌ی نظر کنن ارائه‌ی طریق کنن یا خودشون به طرح برسن ، به این معنا که چه باید کرد ؟ حالا داریم وارد جهانی میشیم که یواش یواش نسخه‌ی کاغذی حذف میشه اونموقع جایگاه کتاب فروش چیه باید چه نقشی داشته باشه چگونه عمل کنه چگونه میتونه عمل کنه ؟ کما اینکه خیلی از کشورهای جهان اول به سمت این رفتن واقعا کاغذ داره کم کم حذف میشه! الان بنگاه‌های بزرگ و کلان کتاب فروشی در دنیا دارن نسخه‌های الکترونیک ارائه میکنند . اونموقع ببین دیگه کتاب فروش به جای اینکه مثلا در یک مکانی قرار بگیره میاد در فضای مجازی پررنگ میشه اونجا داره کارشو ارائه میده میاد حرفشو تو همون دنیایی میزنه که باید کتاب الکترونیک ارائه بشه ! دیگه کتاب فروش تبدیل میشه به کسی که کتابو معرفی میکنه به طور کلان . میشه معرف و ارائه کننده‌ی اون محصولی که تولید شده به طور کلان اونو ناشر باید درج کنه بگه اگه من این کالارو تهیه کردم تولیدش کردم تخصص این کتاب فروش که این کارو معرفی کنه دیگه اونجا نمیره سراغ مثلا پخشی که مثلا پخش بشه به صورت کاغدی در مغازه‌های مختلف مستقیما میره سراغ متخصص ارائه‌ی کتاب ‌. چون اونا دیگه صحبت کتاب کاغذی نیست صحبت کتاب الکترونیک هست میگه تو این محتوای منو بگو به مردم چیه بگو این کتاب چگونه تولید شده بگو چه ضرورتی داره ! این کتاب منو ارائه کن ! مردم میان از من از جایگاهی که مشخص شده نسخه‌ی الکترونیکش رو بگیرن .

بعد اتفاقا میبینی اونجا واقعا نقش کتاب فروش چقد ضروریه اگه نباشه واقعا کتاب الکترونیک نمیتونه عرضه بشه باید کسی باشه که بگه آقا تو این فضایی که ایجاد شده این کالا وجود داره ترغیب کنه معرفی کنه به دیگران تا این کالارو تهیه کنن

 

+ خیلی ممنون دست شما دردنکنه مچکرم از اینکه وقت گذاشتید آقای خبوشان

– منم خوشحالم و حیف صدام یاری نمیکنه وگرنه دوست داشتیم بیشتر صحبت کنیم از شمام تشکر میکنم و برای شما برای انجمن کتاب فروشان آرزوی موفقیت میکنم امیدوارم که خداوند شمارو یاری کنه در این مسیری که گام برمیدارید موفق باشید و دیگران رو هم به این نگاه برسونه که چقد وجود شما و زحماتی که میکشید برای جریان فرهنگ ما به طور کلان لازم و ضروریست

+ خیلی ممنونم و مچکرم از اینکه زحمت کشیدید تشریف آوردید

 

 

ویدیو کامل جلسه:

 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه