اخبار انجمندنیای کتاب

ناشران، مخاطبان را به کتابفروشی ها ارجاع دهند

گفتگو با آقای عبادی، نویسنده کتاب های مسیح در شب قدر، چغک و...+ فیلم

یکشنبه 25 ام اردیبهشت ماه،غرفه انجمن خوشه در نمایشگاه کتاب تهران میزبان آقای علی اصغر عبادی، مدیر نویسنده کتاب های مسیح در شب قدر، چغک و… بود.مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید. فیلم کامل جلسه نیز در ادامه مطلب بارگزاری شده است.

 

 

سلام. خیلی خوش اومدید به غرفه انجمن خوشه.خودتون رو معرفی بفرمایید در ابتدا.

سلام.ممنونم. خیلی خوشحالم که در خدمت شما هستم. باعث افتخاره که اینجا حضور دارم.

من علی اصغر عبادی ، در حوزه زندگینامه نویسی، داستان نویسی، رمان نویسی در حوزه نوجوان و بزرگسال فعالیت میکنم. ما مجموعه ای داریم به اسم مجموعه صهبا که در آن مجموعه کارهای مختلفی انجام می شود.

کتاب هایی با موضوع روایتگری داریم. مثل کتاب کریمانه، مسیح در شب قدر، رمان نوجوان چغک، کتاب تا خمینی شهر که درباره حاج عبدالله والیه و جایزه ادبی جلال آل احمد رو گرفته و کتاب های از این دست که تعدادشان به بیشتر از ۱۲ عنوان میرسه٬کارهایی هستش که حقیر توفیق داشتم با مؤسسه جهادی و مؤسسه صهبا این کار هارو منتشر کردیم و الان هم در نمایشگاه موجوده.

+زنده باشید٬کتاب جدیدی هم در دست تالیف دارید؟

_بله کتاب جدید٬ امسال همین کتابه (تا خمینی شهر) که درباره ی زندگی حاج عبدالله والیه بود امسال به نمایشگاه رسید؛چند تا کتاب درباره ی حوزه ی مقاومت اسلامی هستش که داره آماده ی چاپ میشه؛ اختصاصا درباره ی بحث داعش و بحث مقاومتی که در زینبیه صورت گرفته و بحث مقاومت بین الملل و مقاومت جبهه ی اسلامی کارهایی هستش که داریم آماده ی چاپ میکنیم که به امید خدا زودتر به چاپ برسه.

+از کی آقای عبادی مشغول نوشتن بودید٬ اینجوری که فرمودید؟

_ببینید من اولین تجربه ی برخورد جدیم با کتاب بحث نوشتن نبود بحث کتاب فروشی بود؛من دانشجو بودم توی همدان و اونجا یک کتاب فروشی ای راه اندازی کردم٬من خب خودم از همون نوجوانی خیلی اهل مطالعه بودم٬رمان و شعر و داستان و اینا٬خیلی خونده بودم و تقریبا اولین مرجع رفقایی که میخواستن کتاب بخونن من بودم چون اون قدر کتاب خونده بودم میدونستم که هر کتابی به درد چه کسی میخوره٬یک کتاب فروشی اونجا راه انداختم و همین شیوه ی معرفی کتاب که در طول سال های مختلف که رفقارو داشتم اونجا راه انداختم؛یعنی یک کتاب فروشی ای که صاحب کتاب فروشی و اون کسی ک کتاب میفروشه٬کتاب معرفی میکنه به مراجعه کننده ها کامل به کتاب ها مسلطه٬کامل کتاب هارو توضیح میده و خودش صد در صد این کتاب هارو خونده و اون تجربه اولین تجربه ی کاری من در مورد کتاب بود و به قدری تجربه ی شیرینی بود که من تصمیم گرفتم تجربیات اون دوره ی کتاب فروشیم رو بنویسم حالا به دلیل اینکه رمان و داستان و شعر زیاد خونده بودم همین که شروع کردم به نوشتن دیدم انگار یه چیز روانی هست بدون دست انداز و خیلی راحت و روان من دارم مینویسم و خب دیگ یکم تخصصی تر به حوزه ی نوشتن نگاه کردم که اولین کتابی که کار کردم تو سن ۲۴ سالگی بود که منتشر شد.

+خیلی عالی٬پس خیلی خوبه که خودتون هم کتاب فروش بودید موضوع صحبت ما و سوال ما همین کتاب فروشیه خودتون چون تجربه داشتید به نظرتون کتاب فروش چقدر میتونه توی معرفی و دیده شدن یک کتاب مؤثر باشه؟

_ببینید٬ خب واقعا یک تیغ دو لبه هستش ک اگر ما توی کتاب فروشی یک کتاب فروش خوب داشته باشیم خیلی میتونه کمک بکنه و البته از اون طرف هم اگر شما برید داخل کتاب فروشی و مثلا یک مشورتی بخواید بگید که آقا من مثلا دخترم تازه ازدواج کرده میخوام یک کتابی بهش معرفی بکنید؛اگر با سکوت کتاب فروش مواجه بشید خب خیلی اتفاق بدی هستش و اون آدم سراغ کتاب فروشی نمیاد؛سعی میکنه از یک طریق دیگه ای ٬مثلا از طریق اینترنت نیازش رو بر طرف بکنه؛به همین میزان یک‌ کتاب فروش خوب با یک کتاب فروشی که خیلی اهل مطاله نیست میتونه کتاب فروشی هارو رونق ببخشه یا از رونق بندازه؛مثلا من خودم خب چون تجربه یه همچین داستانی رو داشتم٬ خب میدیدم ک واقعا مثلا یک آدم دانشجو یک کتاب فروشی کوچیک راه انداخته بعد مثلا هزار متر پایین تر از من یک کتاب فروشی مثلا سه بر خیلی بزرگ و بسیار شلوغ٬ ولی مثلا کار به جایی رسیده بود ک دیگه کتاب حداقل داستان و رمان و شعر و کتاب های غیر دانشگاهی رو هیچکس از اون کتاب فروشی نمیخرید؛ اساسا هم نمیدونستن که اونجا چه کتاب هایی رو باید بیارن چه کتاب هایی رو نباید بیارن٬خب من به عنوان یک آدمی که انتشاراتی های خوب رو میشناختم٬کتاب های خوب رو میشناختم٬گزیده ی کتاب ها رو می آوردم و خیلی هم خوب و راحت این هارو میفروختم و با مخاطب ارتباط برقرار میکردم و توی یک دوره ای واقعا فکر میکنم یک سهم بسزایی در بالا رفتن آمار مطالعه توی اون منظقه از همدان گذاشتم چون واقعا مخاطب هایی رو من اونجا داشتم که قبلا میگفتن ما اصلا کتاب نمیخوندیم٬دو ماه یه بار میومدن سراغ من و شده بود هر هفته و واقعا سرعت مطالعشون هم خیلی خوب بود ینی یک کتاب مثلا یادمه تو اون دوره(توفان دیگری در راه است) تازه منتشر شده بود خب (توفان دیگری در راه است) یک‌ کتاب فکر میکنم سیصد صفحه ای هستش٬خوندش شاید کار مثلا یه هفته یذره مثلا باید از کار و زندگی بیوفتی که یک هفته ای کتاب رو بخونی اما خیلی از ادم هایی که من این کتابو بهشون فروختم٬ بعد از یک هفته اومدن دنبال یک کتاب دیگه و خود انتشاراتی ها هم تعجب میکردن؛ میگفتن اقا چقدر مثلا از این کتاب سفارش میدین٬ مگ اونجا مثلا ما همدان رو به این نمیشناسیم که اهل کتاب خوندن این مدلی باشن که مثلا کتاب استاد شجاعی اونجا مثلا در عرض یک ماه شما میتونی ۵۰ تا ازش بفروشید اون هم فقط یک کتاب فروشی ولی خب نقش کتاب فروشی خوبه دیگه ینی یک کتاب فروش خوب که بتونه توصیحات خوبی به مخاطبش ارائه بده؛ به همون میزان میتونه به این صنعت نشر کشور به این چرخه ی مبارک کمک بکنه ک اتفاقات خوبی در اون بیوفته.

+پس یک سوالم این بود که از نگاه شما کتاب فروش خوب چه کتاب فروشی هستش که یک اشاره هایی کردید الآن بهش که اون مطالبی که عرضه میکنه و اون کتاب هایی که میاره خودش اهل خوندن باشه و بتونه اون هارو معرفی بکنه درسته؟

_بله٬ این که واقعا مشخصه ی اصلیه دیگه ینی شما اگر یک‌ کتابی رو نخونده باشید بهش مسلط نباشید نمیدونید که ینی نمیتونید اون کتاب رو به راحتی و به سادگی بفروشید مثلا من حالا تو همین غرفه هایی که کتاب چاپ شده دارن یا توی بعضی از غرفه هایی که کتاباشون رو خوندم٬بعضی از رفقای انتشاراتی٬مثلا وقتی میرم در مورد یک کتابی که خوندم یا یک کتابی ک نوشتم به مخاطبم توضیح میدم بدون اینکه اون مخاطب بدونه من چی کاره ام خیلی راحت مثلا از ۱۰۰ درصد موارد ۹۹ درصدش منجر به خرید میشه چون من میدونم مخاطبم احتمالا مثلا چ روحیاتی داره٬تو همون صحبت اولیه سعی میکنم بفهمم که چه چیزی رو دوست داره بعد وقتی کتاب رو توی اون حوزه ای ک مورد علاقشه معرفی میکنم و اون هم میبینه که من کتاب رو خوندم و دارم بهش توضیح میدم٬ واقعا اثر داره؛ حکایت اون روایتی هستش که میگه اومد پیش پیامبر گفتش که مثلا به بچه ی من بفرمایید که خرما نخوره؛گفتن برو فردا بیا و این واقعا انگار یک اثری وجود داره در اینکه شما اگر اون کتاب رو نخونده باشید با اون کتاب رو خونده باشی یک تفاوتی حتما داره هم به لحاظ اینکه خوب میتونید توضیح بدید و هم شاید فی نفسه یک تفاوت دیگه ای داشته باشه که حالا واردش نشم ولی این مورد اصلیش اینه که اولا خب خودش خونده باشه واقعا٬این خیلیه٬ دوم اینکه ببینید من وقتی وارد کتاب فروشی میشم و میبینم که مثلا خب کتاب فروشی خلوته هیچ کسی نیست بعد آقای کتاب فروش داره با موبایلش بازی میکنه٬یک وقتی هم هست من وارد میشم میبینم که خانوم کتاب فروش داره کتاب میخونه یک حس خوب به من میده که این آدم برا شغلش مهمه٬عاشق شغلشه ک اینجا وایساده و داره کتاب میفروشه و وقتی هم که وقت خالی داره از فرصت استفاده میکنه و کتاب میخونه که بتونه به مشتریاش خدمتت بهتری ارائه بده؛ واقعا این دغدغه ی مطالعه داشتن خودش یه موضوعیه٬ این که حالا دیگ یک ذره بخوایم تخصصی تر وارد بشیم بالاخره اینکه روان شناسی یک شخصیت بلد باشه حالا خیلی هم پیچیده نیست ها٬مثلا با یک سری تست های آماده ای ک توی اینترنت وجود داره؛ هم ما به سادگی میتونیم کثلا با دو تا سه تا سوال کوچیک یا از تیپ شخصیتش که٬ زبان بدنی که مخاطبمون بروز میده بفهمیم  اقا الان این مخاطب ما آیا دوست داره که ما بهس توضیح بدیم یا دوست داره رهاش کنیم بره خودش بگرده٬ یا داره از ما بپرسه مثلا راحته که ما بهش نزدیک بشیم توضیح‌ بدیم٬راحته که ما نگاهش بکنیم توضیح‌ بدیم یا نه راحته ک از همون فاصله و از همون عقب یه توضیحات مختصری بهش بدیم حالا اینا هم یک مواردیه که دیگ خیلی آرمانیه٬ ما بخوایم بگیم که مثلا کتاب فروش خوب حتما باید این چیز هارو هم بلد باشه ولی خب واقعا کتاب فروش هایی ک عاشق کارشون هستن و کم هم نیستن٬من بسیار دیدم که همه این موارد رو بلدن و خیلی راحت کتاب هایی که شاید حتی خود انتشاراتشم فکر نکنه که این قدر فروش میره رو خیلی راحت میتونن به مخاطب هاشون عرضه کنن و مخاطبم استفاده ببره.

+کاملا درست میگید٬منم تجربه ی کتاب فروشی  داشتم همین چیزایی ک میفرمایید رو تجربه داشتم٬یادمه یه کتاب رو انتشارات نیستان چاپ کرده بود به اسم (ابوطالب) از اقای گرشاسبی از مجموعه متون فاخر ایشون٬ خب این کتاب رو شاید من الانم به نظرم قیمتش همون قیمت قدیم باشه٬خیلی استقبال نشد٬ فیلم نامه بود؛ به نظرم تک فروشی من شاید ۲۵۰ تا فروختم فقط از این جهت که خودم کتاب رو. خونده بودم خیلی لذت برده بودم و با معرفی٬ دونه دونه مخاطب ها میخریدن و خیلی از مخاطب هایی که٬اینکه دارم عرض میکنم برا مثلا ۷ ۸ سال پیش هستش ٬هنوز هم ارتباطمون با اون ها شکل گرفته و هم اینکه ادامه دار شده ینی و هم اینکه عمیق شده کتاب فروش واقعا نقش مهمی داره.

_بله مثلا من تو همون دوره ای که کتاب فروشی داشتم واقعا میدیدم که اصلا این ارتباط مخاطب و کتاب فروش از بحث کتاب فرا تر میره ینی‌ اون چون من رو ادم اهل مطالعه ای میدونه و به طبعش فکر میکنه من آدم فرهیخته‌ای ام تو موضوعات مختلف محل مشورت قرار میگرفتم ک مثلا به بهانه ی اینکه مثلا من الان فرزندم بد رفتاری داره چه کتابی بهش معرفی بکنم خب مشخصا تو خیلی از موضوعات شاید نشه به راحتی کتاب معرفی کرد.

ولی بعد این رو مقدمه و پله ای قرار میداد برای اینکه سوال بعدی رو بپرسه و بگه آقا حالا کتاب رو بیخیال من چی کار بکنم با این بچه؟!

ینی این واقعا کتاب فروشی خوب باعث میشه که همچین رابطه ای بین مخاطب و کتاب فروشی به وجود بیاد و خب این خیلی اتفاق مبارک و میمونی هستش که شاید توی هیچ شغل دیگه ای اینجوری به وجود نیاد؛ و اینطوری مخاطب به اون کتاب فروش اعتماد نکنه ولی اونجا این اتفاقه میوفته دیگه٬ حالا همین چیزی که در مورد کتاب ابوطالب گفتید از همون مجموعه ی فاخر من یاد کتاب آقای بهزادپور افتادم که یک کتابی داشتن که اسمش(امپراتور عشق) هستش در مورد بلال حبشی بود یک‌ کتاب صد صفحه ای نمایشنامه بود؛ پدر و مادر بلال رو‌ روایت میکنه که وقتی شما آخرش میفهمید که اینا پدر مادر بلالن! اصلا متحیر میشی٬ و حالا تو بحث آموزش داستان نویسی بعضی از رفقا میومدن دنبال کتاب یا تو بحث سینما میومدن دنبال کتاب٬ اون کتاب اون قدر تعلیق های کُشنده و کِشنده ای داشت و شما رو تا آخر کتاب٬تعلیق ها و گره ها و گره گشاییش با خودش میکشوند که من به خیلی از دوستانی که میومدن سراغ کتاب سینمایی یا کتاب آموزش داستان نویسی هم حتی اون کتاب رو پیشنهاد میدادم در حالی که خب میدونستم این ها ظاهرا با محتوای این کتاب ممکنه همراه نباشن اما به قدری این کتاب به لحاظ فنی زیبا نوشته شده بود که شما مثلا ۱۰ تا کتاب داستانی هم بخونید که بخواید تعلیق رو متوجه بشید اون کتاب خیلی ساده تر و روون تر و شیرین تر و به صورت زیر پوستی اینو به شما یاد میداد.

این مثلا از زرنگی های یک کتاب فروش میتونه باشه ک مثلا یک کتابی موضوع اصلیش یه چیزه اما در حواشیش یک نقاط قوتی داره شما از اون نقاط قوت استفاده کنی و این کتاب رو دایره ی مخاطبش رو گسترده تر کنی اینم از اتفاقات خوبیه که یک کتاب فروش میتونه رقم بزنه.

+آقای عبادی جان٬به نظر شما فروش اینترنتی کتاب یا مثلا این ای بوک ها٬فایل های کتاب این ها جای کتاب فروشی رو میتونه بگیره؟

_و بهش اضافه بکنیم نمایشگاه کتاب رو٬ببینید فروش اینترنتی یا ای بوک ها٬حالا ای بوک ها یک خصوصیت خوبی دارن که شما مثلا میتونی ده صفحه پانزده صفحه از کتاب رو بخونی ولی خب ضعف بزرگشون اینه که بالاخره خیلی ها راحت نیستند با این مدل کتاب خوندن ینی مثلا حتما قلم نوری دم دستشون نیستش که زیر کتاب خط بکشن یه چیزی بنویسند در حاشیه ی کتاب؛مثلا من خودم یادمه که کتاب شعر میخوندم از ردیف و قافیه هایی که خوشم میومد شرو‌ میکردم ابیاتی رو با همون ردیف و قافیه سرودن و تو کتاب نوشتن٬الآن مثلا خودم به اون کتاب ها مراجعه میکنم٬مثلا برام خیلی لذت بخشه که من این بیت رو ۱۵ سال پیش ۲۰ سال پیش تو چه حال و هوایی سرودم٬ حالا کلا حاشینه نویسی٬خط کشیدن٬ انتخاب جمله کردن بالاخره یک چیزایی هستش که تو کتاب فیزیکی اتفاق میوفته اما تو کتاب الکترونیک و ای بوک اتفاق نمیوفته بعد خب ضمن اینکه ثابت شده که این مدل کتاب خوندن خستگی کمتری رو به آدم تحمیل میکنه٬چشم رو کمتر اذیت میکنه اون مدل این محاسن رو نداره.

در مورد کتاب هایی که تو فروشگاه های اینترنتی خریده میشه٬ببینید مرحوم نادر ابراهیمی یک جمله ای داشت در مورد شروع کتاب٬شروع داستان و رمان که مثلا حالا البته این تئوری معروفی هستش که میگن شما باتوجه به حجم کتابتون احتمالا ۲۰ صفحه فرصت دارید که مخاطب رو جذب بکنید اگر این ۲۰ صفحرو خوند و قلابش به کتاب شما گیر نکرد دیگ مخاطبتون از دست رفته؛ حالا مرحوم نادر ابراهیمی هم همینو میگفت٬میگفت ببین کتاب رو که باز میکنی٬بشین بخون ۱۰ صفحشو بببن جذبت میکنه یا نمیکنه٬اگر جذبت کرد حتما برش دار٬ حالا اگر جذبت نکرد میتونی بیشتر بخونی اگر زیاد ازش تعریف شنیدی؛ یک ملاکی هستش برای انتخاب کتاب٬ و ببینید مثلا خب شیوه های مختلفی برای کتاب خریدن وجود داره ؛الان مثلا شما یک کتاب به من معرفی میکنید٬مثلا کتاب ابوطالب٬با اینکه شما آدم فرهیخته ای هستید٬آدم کتاب خونی هستید٬من میرم کتاب ابوطالب رو میخرم اما میخوره تو ذوقم نه اینکه شما اشتباه کردید! سلیقه هامون یا هم فرق میکنه یا اینکه مثلا یکی دیگه از شیوه های خرید کتاب این هستش که مثلا ما به جشنواره های مختلف و به داوری هاشون اعتماد بکنیم.

 بعد مثلا شما میبینید که شاید در ۷۰ درصد موارد وقتی اون کتاب رو میخرید و میخونید اون اتفاقه نمیوفته و قشنگ متوجه میشید که با یک مصالحی با یک مثلا ملاحظاتی به این کتابه حایزه دادن در حالی که حقش نبوده

مثلا آقای محمد کاظم مزینانی یک‌ کتابی داره به اسم( شاه بی شین) شاهکار ادبی هستش٬یک کتابی بعد از این نوشته به اسم(آه با شین)٬بعد رفقا به شاه بیشین جایزه ندادن ٬برای اینکه  قضای جایزه دادنشون رو به جا بیارن به آه با شین جایزه دادن.

من با اینکه به شدت عاشق آقای مزینانی و قلم عجیب و غریب و شاعرانشون هستم ولی اصلا قابل قباس نیست ینی مخاطب به خاطر اینکه آه باشین جایزه گرفته میاد سراغ این کتاب و خیلی راحت به خاطر ماجرای کتاب که شاید زیاد جذاب نباشه٬کتاب رو پس میزینه و نسبت به آه بیشین هم یک موضعی پیدا میکنه٬  من بار ها بوده رفقا اون کتاب رو خوندن و به من گفتن این کتاب چیه بهش جایزه دادن٬گفتم میشه خواهش کنم که شما شاه با شین رو‌ هم بخونید٬آخه همینه دیگ! چه فرقی داره؟!  من میگم  نه شما این رو بخون شما٬بعد وقتی کتاب رو خوندن متحرن که آقا چرا به این جایزه ندادن پس به اون دادن٬ حالا میخوام بگم این که خوبش بود گفتم٬دیگ بالاخره میخواستن یه ادای دینی به یک نویسنده ای بکنن ولی در خیلی از موارد اتفاقات خیلی بدتری میوفته و به خاطر یک سیاسی کاری ها و یک محاسنی کتاب رو به یک آدم هایی میدن که این ها اصلا در حد و اندازه ی جایزه گرفتن نیستن٬حالا میخوام بگم که واقعا قابل اعتماد نیست اینکه شما به خاطر اینکه جایزه گرفته کتاب و این ها بخواید کتاب بخرید.

خب یکی از بهترین شیوه ها این هستش که شما برید داخل کتاب فروشی٬ حالاذهم کتابهایی که دیدی رو٬به کتاب فروش بگی که اینارو برات بیاره؛یا خودت بری انتخاب کنی٬الانم الحمدالله فضای کتاب فروشی ها یه جوری شده که یک فراغتی وجود داره که شما میتونی بشینی تورق کنی حتی کافه وجود داره میتونی چایی بخوری قهوه بخوری و خدا رو سکر فضای کتاب فروشی ها یه جوریه که مثلا من یادمه خودم نوجوان بودم پنج شش دقیقه تو کتاب فروشی دور میزدم پیرمرده عصبانی میشد٬میگفت چی میخوای پسر جوون؟! بیا کتابتو بخر برو دیگ٬ چرا اینجا داری دور میزنی ولی خب الان راحت شما یک ساعت هم اونجا بشینی٬تنفس کنی تورق کنی کتاب رو کسی باهاتون کاری نداره و خوشحالم میشن٬ بعد خب این فضا فقط در کتاب فروشی وجود داره حتی در نمایشگاه هم وجود نداره خب٬ که شما میتونی اون فهرست کتاب هایی که فکر میکنی کتاب های خوبی هستن رو بری تو کتاب فروشی با فراغ بال و خیال راحت بشینی تورق کنی ببینید کدوم رو دوس داری٬ بخرید.

یک نکته ی مهم دیگ این هستش که بالاخره یک کتاب فروش اونجا وجود داره یا چند تا کتاب فروش اونجا وجود دارن که میتونن به شما مشورت بدن٬میتونن شما رو راهنمایی کنن که این خب تو فرپش اینترنتی و ای بوک و این ها وجود نداره و خب این ارتباط چهره به چهره٬ ارتباط کلامی و شفاهی که شکل میگیره واقعا یک چیزی هستش که جایگزین نداره و حالا دیگ مختصر گفتم که وقت گرفته نشه ٬ولی واقعا کتاب فروشی چنین محاسنی داره٬ حالا مثلا اون که اون کتاب فروشی در یک محل قرار میگیره بالاخره اون محل رجوع خیلی از اهالی اون محل هستش حتی کسانی که اهل مطالعه نیستند٬ ینی یک کتاب فروشی با ذوق و سلیقه میتونه یک ویترینی بچینه که توجه مردم عادی رو جلب بکنه٬حتی کسایی ک نمیخوان کتاب بخرن٬ و خب این ها چیزی هستش که در فروش اینترنتی و ای بوک و این ها اتفاق نمیوفته دیگه.

+ممنونم آقای عبادی جان٬یک سوالی که خیلی در واقع یه جوری ما الان توی نمایشگاه بین المللی کتاب هستیم و اینجا هم غرفه ی خوشه هستش خوشه هم که انجمن کتاب فروشان جبهه ی فرهنگ انقلاب هستش٬انگار که یک تناقضی بین برگذاری این نمایشگاه ها با کتاب فروشی ها دیده میشه ینی خیلی از کتاب فروش ها و کتاب فروشی ها اعتقاد دارند که برگذاری این نمایشگاه حداقل دو سه ماه بازار کتاب رو و رجوع مخاطب به کتاب فروشی رو کساد میکنن٬نظری راجب این موضوع دارید و اینکه اصلا به نظر شما میشه اینو جمع کرد یا اینکه به چه شکلی باید این رو مدیریت کرد که این آسیب که واقعا آسیب جدی ای هم هست٬ چون الان اینجا با تخفیف کتاب عرضه میشه٬با بن تخفیف٬حالا امسال بن‌ تخفیف به صورت مجازی عرضه شده ولی با همه ی این ها ناشران دارند ۲۰ درصد ۲۵ درصد برخی ها ۳۰ درصد تخفیف میدن و خب طبیعتا رجوع به کتاب فروشی نیست٬هر کسی هم که میاد اینجا کتاب هایی که مثلا برای چند ماه لازم داره٬ضوریری هستش رو تهیه میکنه و خب دیگ به کتاب فروشی رجوع نمیکنه٬ابنو به نظرتون چه میشه کرد؟

_حالا بببنید٬چون این جا جای تخصصی هستش عرض میکنم٬ شاید اگر جای دیگری بود گفتنش ضرورتی نداشت٬

ببینید بالاخره اصلا فضای نمایشگاه رو ما بذاریم کنار٬یک اختلافاتی بین ناشر و مرکز پخش و کتاب فروشی وجود داره مثلا:انتشارات صهبا٬مدیر فروشش٬مدیر پخشش٬از دوستان من هستش با هم ک صحبت میکنیم مثلا تلفن که زنگ میخوره٬من پنجاه تا کتاب (انسان ۲۵۰ ساله) میخوام٬میگه که آقا ما٬نمیفروشیم؛شما تشریف ببرید انتشارات نشر معارف٬انتشارات کیهان٬از اونجا تهیه کنید. آخه آقا اون ها تخفیف نمیدن٬حالا پنجاه تا بخواید یه تخفیفی بهتون میدن اینجوری نیست که تخفیف ندن٬ آخه آقا ما از اون انتشارات میخواستیم مثلا پنجاه تا کتاب میخواستیم بخریم با تخفیف ۴۰ درصد از خود انتشارات گرفتیم٬خب آقا ما اینجوری نیس مدلمون٬ما داریم کتاب رو دادیم به کتاب فروشی و اون کتاب فروشی٬بعد حالا همزمان اون مخاطب زنگ نیزنه احتمالا به یکی از کتاب فروشی هایی که این بنده خدا میدونسته اونجا پنجاه دا کتاب موجوده٬خب اتفاق خیلی خوبیه برای اون کتاب فروشی که یک دفعه یک مخاطبی میاد پنجاه تا کتاب ازش میخره؛اون هم با راهنمایی  ناشر اون کتاب٬بنی این خیلی حس خوبی به اون کتاب فروش میده که آقا این ناشر به این بلوغ رسیده که این چرخه رو قواعدش٬بازیش باید رعایت بشه؛حالا چون یه نفری پنجاه تا کتاب میخواد٬باید بیاد مستقیم از ناشرش بخره؟! خب پس کتاب فروش بنده خدا باید همه ی سودش تو یه دونه یه دونه فروختن باشه٬ خب این اتفاقاتی هستش که خارج فضای نمایشگاه میوفته و متاسفانه٬اون فرهنگی که ناشر٬مرکز پخش٬کتاب فروش یک قواعدی رو رعایت بکنن٬رعایت نمیشه و حالا یک فضای بدی شکل گرفته که٬حالا نمایشگاه کتاب هم تشدیدش میکنه وگرنه این یک چیزی هستش که واقعا وجود داره خارج از فضای نمایشگاه حالا نمایشگاه بالاخره یه محاسنی داره یه معایبی داره؛مثلا یکی از حسن های نمایشگاه این هستش که خیلی از آدم هایی که سال به سال کتاب فروشی نمیرن بالاخره به خاطر فضای تفننی به خاطر فضای اینکه یه عالمه کتاب رو یه جا ببینن٬پا میشن میان نمایشگاه٬ این ممکنه  دایره ی آدم های کتاب خون رو بیشتر بکنه حالا اینکه آیا کتاب خریدن به معنای کتاب خوندنه یه بحث دیگری هستش.

یکی از معایب بزرگش این هستش که ببینید شما وقتی کتاب فروشی دارید٬هر کتابی رو که نمیارید٬یک‌ ظرفیتی دارید و سعی میکنید بهترین کتاب های هر انتشارات رو بیارید و از همه ی انتشارات خوب کتاب دارید٬معمولا اینجوریه٬مگر اینکه حالا با پخشش یا با ناشرش مشکل داشته باشن ولی معمولش اینه که یک کتاب فروشی معمولی که نه ضد انقلابه نه خیلی انقلابیه٬ یک‌ کتاب فروشی معمولی از همه ی طیف ناشر ها کتاب داره ینی کتاب های خوب رو در کتاب فروشیش موجود میکنه؛ اینجا چ جوریه؟! اینجا شما بخواید یک‌ کتاب رو پیدا بکیند٬ باید برید بگردید مثلا اون سر یک ناشری اون کتاب شما رو داره٬ این سر یک ناشر دیگه ای یک کتاب دیگه ای رو داره٬ بعد اساسا آدم ها گیج میشن٬ تو این فصا که آقا الان چه کتابی خوبه؟! الآن من چی باید بخرم؟! چی کار باید بکنم؟!

بعد یدونه دو تا سه تا غرفه که نیست٬ هزاران هزارا غرفه وجود داره که مخاطب فقط داره٬ اصلا نمیتونه خرید بکنه و نمیتونه اعتماد بکنه٬آقا الآن این غرفه میگه این بهترین کتابه اون غرفه میگه اینم بهتره٬ ینی اون مثل معروفی که هیچ آشپزی نمیگه آش من شوره یا تنده٬ خب الان اینه فصا دیگه٬ ینی شما رفتید سراغ تولید کننده ای دارید میپرسید جنست خوبه یا نه؟! میگه آقا من بهترین جنس رو دارم ارائه میدم.اما وقتی میرید سراغ کناب فروشی٬ این اتفاق میوفته؟ نه٬ اون که تولید کننده نیس٬اون از همه ی تولبد کننده ها٬بهترین جنساشون رو اورده و حالا میگه تو موضوع علاقه مندیت رو به من بگو٬من بهت بگم کدوم‌ کتاب به دردت میخوره؛ خب این یک فضایی هستش که واقعا تو نمایشگاه مخاطب گیج میشه٬توی کتاب فروشی اصلا متمرکز میشه و خیلی با خیال راحت میتونه خرید بکنه٬ و اینکه حالا یک تدبیری باید اندیشه بشه که این سیل مخاطبی ک میان تو نمایشگاه٬حالا یا برای تفریح و تفرج یا برای کتاب خریدن٬ به هر بهونه ای که میان اینجا٬ ما باید بتونیم این هارو سوق بدیم سمت کتاب فروشی ها ینی اون چرخه ی معیوبی که گفتم خارج از فضای نمایشگاه وجود داره٬ ینی مثلا همین انتشاراتی که من گفتم و یراتون مثال زدم؛ همین الان تو نمایشگاه مخاطبی که میاد٬ مثلا میگه آقا من ۲۰ تا کتاب میخوام٬ همین الان مخاطب رو ارجاع میده به کتاب فروشی٬ میگه شما برو اونجا بخر یا میگه آقا مثلا من سختمه برام کتاب ها رو بخوام ببرم اونجا٬ مثلا بخوام ببرم شهرستان خب میگه اقا شما برو کتاب فروشی شهرتون من باهاش صحبت میکنم مثلا همین ۱۰ درصد تخفیفی که ما اینجا میدیم اونجا بهت بدن٬ بعد خب اینا دردسر داره برا اون ناشر٬ خیلی حوصله ندارن از این کار ها بکنن٬ ولی خب یک چرخه ای هستش که باید شکل بگیره ینی باید آدم هایی که میان داخل نمایشگاه٬ ناشر ها این هارو به کتاب فروشی های مختلف ارجاع بدن٬به بهانه های مختلف٬ به هر طریقی.

این باعث میشه که بالاخره اون‌ مخاطب در طول سال با کتاب ارتباط داشته باشه و بتونه مثلا میگم الان یک کتابی رو من توی نمایشگاه میخرم٬میخوام این کتاب رو به دوستم معرفی بکنم خب چی کار باید بکنم؟! اگر من این کتاب رو از کتاب فروشی خریده باشم میگم که آقا محمد برو کتاب فروش میدان بروجردی٬اون کتاب رو بخر ولی نمایشگاه یک فرصت ۱۰ روزست که تموم میشه٬ میگم‌ اگر یک تعامل خوب و سازنده ای صورت بگیره و مثلا مجموعه ی کارآمدی مثل خوشه بتونه این ها رو یک سر و سامانی بده٬ یک اتفاق مبارکی میوفته که حتی وجود نمایشگاه کتاب و برگذاریش هم کتاب فروشی ها رو ناراضی نمیکنه؛ ولی خب الان چون یک فضایی وجود داره در خارج از نمایشگاه٬ توی داخل نمایشگاه هم اون فضا تشدید میشه و به این نارضایتی دامن میزنه.

+ممنونم آقای عبادی٬من برای سوال آخر٬البته توی صحبتاتون اشاره کردید کم و بیش٬ من میخوام بپرسم که ببینم این نشست هایی که برگذار میشه توی کتاب فروشی ها با نقد و بررسی هایی که گرفته میشه توی کتاب فروشی ها٬ این ها میتونند موثر باشن در دیده شدن کتاب؟ و چقدر آیا میتونن مؤثر باشن؟ الآن هم زیاد شده دیگ٬ تقریبا این اتفاق مبارک یه جورایی داره میوفته.

_ببینید ما یه وقتی داریم در مورد یک کتابی که تازه منتشر شده و قراره رو نمایی صورت بگیره٬ حرف میزنیم؛که خب این طبیعتا در مورد کتاب های معروف صورت میگیره مثلا حامد خان عسگری یه کتابی داده بیرون و حالا توی یک کتاب فروشی رونمایی میگیره و خیلی هم اتفاق خوبیه٬ همون بحث جشن امضای کتاب و صف فروش اولین کتاب ها و این ها٬ حالا یه وقتی هم هست که واقعا این فضا٬ ببینید بالاخره نقد و بررسیه هر موضوعی تو هر حوزه ای به بیشتر شدن اون کالا٬ اون فیلم و اون کتاب کمک میکنه؛ این یه چیز کاملا ثابت شدست ولی حالا اینکه اون اتفاقی که تو کتاب فروشی میوفته٬ برد رسانه ایش چقدره و قبلش چقدر کار تبلیغاتی شده که مثلا مخاطب ها بیان و تو اونجا حضور پیدا بکنند و اینکه مثل یک همچین جلسه ای توی صدا سیما برگذار بشه و چه اثری خواهد داشت٬مثلا ببینید همین برنامه ی کتاب باز٬ الآن ما صحبت میکردیم آقای احسان رضایی رد شد٬ ایشون میگفت اتفاقا٬الان یادم افتاد دیدمشون؛ ایشون میگفت که مثلا من فلان کتاب را در برنامه معرفی کردم از ۱۰ تا کتاب فروشی به من زنگ زدن تشکر کردن که آقا شما این کتاب رو معرفی کردی٬ ما پنجاه تا کتاب سفارش داریم از این کتابی که مثلا یک کتابی مثل( برادران کارامازوف) که ۱۰ سال توی کتاب فروشی بوده٬ کسی به خاطر حجمش نخریده٬ بعد یک دفعه در طول یه هفته ۱۰ تا از اون کتاب رو فروخته؛ ینی این اگر کار رسانه ایه خوب هم در آن صورت بگیره٬ یه نقد کتابی که توی یک کتاب فروشی صورت میگیره٬ قطعا اثر گذاره حتی سودش میتونه به بقیه کتاب فروشی ها هم برسه؛یه مثالی براتون بزنم٬ همین هفته ی پیش سالگرد ارتحال حاج عبدالله والی بود که جهادگر بزرگ و مرد اسطوره ای انقلاب اسلامی٬ ایشون مثلا میره یه منطقه ی محرومی به اسم بشاگرد٬ اونجا هیچ راهی وجود نداره و باید راه بسازه و چون کشور درگیر جنگه٬ بولدوزر و وسایل راه سازی بهش نمیدن؛ این ادم میشینه نگاه بکنه که مثلا باید وایسیم وسایل بیاد بعد راهو بسازیم؟ نه٬ میره بیل و کلنگ و دیلم میخره؛ با همون ۱۵ نفری که رفته بودن اون منطقه رو آباد کنن٬ شرو میکنند با دست٬ توی اون آفتاب خرما سوزان با دست راه ساختن و کوه کندن که بعد از سه سال٬ اینکه چند متر راه میسازن بماند ولی بعد سه سال بالاخره یه لودر میاد توی اون منطقه و کار راه سازی قدرت بیشتری میگیره.

حالا عرضم این هستش که واقعا مثلا٬ از این فضای خوب کتاب فروشی ها میشه به احسن وجه استفاده کرد و این جلساتی رو برگذار کرد و منتظر این نشد که آقا حالا مثلا فصل جدید برنامه ی کتاب باز کی شروع میشه٬توی تلویزیون کدوم برنامه میتونیم آنتن نقد کتاب… ببینید یه فضای حی و حاضر و آماده وجود داره که تو خیلی از شهر ها با یه حداقل امکانات این برنامه میتونه برگذار بشه و میتونه بعد رسانه ای پیدا بکنه و میتونه خیلی کارکرد داشته باشه٬ من خیلی وقت ها درباره ی خیلی از کتاب هایی که میدونم نقد کتابش برگزار شده توی کتاب فروشی٬ هیچ مطلبی توی اینترنت پیدا نمیکنم؛ بعد همون جلسه هم هیچ چیزش موجود نیست٬ حیفه واقعا این جلسات برگذار میشه و زحمت کشیده میشه٬ اثر گذار هستش برای مردم اون منطقه و حواشی اون کتاب فروشی٬ ینی در منطقه ی خودش اثر گذار هستش؛ کاش این بعد رسانه ایش هم به وجود بیاد که اثر گذاریش مضاعف و چند برابر بشه.

+ممنونم آقای عبادی٫ خیلی متشکرم٬ ممنونم که وقت گذاشتید. نکات خیلی خوبی هم فرمودید و من خوشحال شدم. زیارت نکرده بودم شما رو. تا خمینی شهر رو هم شما نوشتید؟

_بله

+بله اون هم خوندم؛ بسیار عالی هستش٬ الان هم چاپ نمیشن درسته؟ یه مدتی چاپ نداشت.

_ الان خمینی شهر چاپ شده٬ یه مدتی فقط جلد اولش چاپ شده بود؛ دیگ یه اتفاق هایی افتاد که ما دوست داشتیم که کتاب کامل بشه٬یه چند سالی تاخیر افتاد ولی الآن دیگ جلد دومش هم چاپ شده و دیگ هر دو تاش با هم موجوده.

+خیلی متشکرم از اینکه وقت گذاشتید تشریف آوردید٬ ممنون از شما

 

فیلم کامل جلسه:

 

 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه