به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، جمعی از شاعران فارسیزبان همزمان با روز میلاد مبارک ثامن الحجج، علی ابن موسی الرضا(ع)، تازهترین سرودههای خود را به آستان مقدس این امام همام تقدیم کردند. بخشهایی از عرض ارادت شاعران به امام مهربانیها را میتوانید در ادامه بخوانید:
مهدی باقر خان از هندوستان
«سلام مهر درخشان سلام شاه خراسان
چقدر با تو سخن گفتن است راحت و آسان»
به سوی کوی تو امشب شدیم ما همه مایل
تو ای پناه غربیان، امید حال پریشان!
کریم! از تو چه پنهان خجلترم ز همیشه
که هیچ هدیه ندارم به غیر درد فراوان
دوباره سر بنهم من به پشت پنجره فولاد
اگر دوباره بخوانی مرا به جانب آن خوان
تو جانشین پیمبر، ولی شاه ولایت
تویی چو رکن شریعت تویی چو قله ایمان
ندیده چشم جهان تاکنون شبیه تو دیگر
قسم به حضرت آدم، قسم به حرمت انسان
تمام عمر پر از برکت است و عطر بهشتی
کسی که خورده از آن سفره قدر تکهای از نان
به پاس بودن تو مانده عرش زنده و برپا
که روح هرچه زمین و زمان و انسی و هم جان
***
نغمه مستشار نظامی
دلم در صحن گوهرشاد جارو میکشد هر شب
به روی فرشهایت نقش آهو میکشد هر شب
به هرجا میرود نام تو را در زیر لب دارد
به هر جا میرسد عطر تو را بو میکشد هر شب
دلم در صحن گوهرشاد با یاد شهیدانت
هزاران نقش لاله با پر قو میکشد هر شب
هزاران زائر دلتنگ را با نام میخوانی
غم عشقت مرا این سو و آن سو میکشد هر شب
زیارتنامهخوانی از دل ایوان مقصوره
مرا تا صحبت قلبی دعاگو میکشد هر شب
در چوبی، صدای گریه، سوز باد پاییزی
دلم را شعلهای تا داغ بانو میکشد هر شب
به یاد حضرت مادر برایت روضه میخوانم
دلم در صحن گوهرشاد جارو میکشد هر شب
***
غریبم یا علی موسی الرضا(ع) دریاب آهم را
دعا کن حضرت حق کم کند بار گناهم را
شفاعت کن مرا، این کمترین را در صف محشر
عطا کن بینشی تا دل ببیند راه و چاهم را
نمکپرورده نان و طعام سفرهات هستم
که مدیون تو هستم حال خوب گاه گاهم را
به هر سو میروم، آرامِ دل در طوس مییابم
خدا روشن کند با دیدن مشهد نگاهم را
نمانَد جز نشان خادمی نام و نشان از ما
نجویم جز به درگاه کریمت تکیهگاهم را
میان ابرهای تیره در دنیای سرگردان
چراغان کن به روی ماه مهدی(عج) شامگاهم را
به لطف خود دعایی کن که من هم شاعرت باشم
قبولم کم که گرد راه صدها زائرت باشم
***
تکتم حسینی از افغانستان
حل کرده در خود اشک، رنگ ریملش را
میجوید اینجا راه حل مشکلش را
دست نسیمی میزند هربار شانه
موهای درهم برهم زیر تلش را
از دور میبیند حرم را غرق در شوق
چون قایقی بیبادبان که ساحلش را
قلب شکسته با خودش آورده تا عشق
از نو بچیند قطعههای پازلش را
چیز عجیبی نیست، آهوی رمیده
بسته است اینجا بند افسار دلش را
یک مشت غم آورده و یک سینه اندوه
با اینکه میداند ندارد قابلش را
حاجت به گفتن نیست اینجا، آه کافی است
راوی شود تا داستان کاملش را
هرکس حسادت میکند گاهی به چیزی
ای کاش من هم اجر و قرب دعبلش را…
***
قاسم صرافان
نام تو پناه است، نگاه تو امان است
آغوش تو، دلبازترین جای جهان است
با نغمه نقارهات، ای حضرت خورشید!
نبض دل ما، دهم همه دم، در ضربان است
سر از پی سر، در دل صحن تو، به خاک است
دل از پی دل، از سر شوق تو، روان است
با فاصله، دلچسبترین واجب عالم،
آوردن نامت، پس از آن، گفتنِ جان است
من از تو شفا و تو صفا خواستی از من
حاجات من، این است، کرامات تو، آن است
جاروست در این صحن، به دستان بزرگان
خم، در خم ایوان تو، سرهای سران است
بیتاب رسیدیم و در ایوان تو دیدیم
آن ساحل امنی که خدا گفت، همان است
اینجا چه خبرهاست؟ که از چشمه هر دل
تا برکه هر چشم، خدا در جریان است
انکار تو، ای شمس جهان! کم هنری نیست
خفاش در این رشته، هنرمند زمان است
از غیرت عشق است، که آیینه حُسنت
از دیده آلوده بینور، نهان است
گفتند: مگو شاه، به این شاه، چه گویم؟
«آن را که عیان است، چه حاجت به بیان است؟»
سلطان، تو اگر نیستی، ای قبله ما! کیست؟
وقتی که به دست تو، دل اهل جهان است
شبگردم و این رخصت از شمس سرودن
لطف پسر حضرت موسی، به شبان است
دل گفت: بچسبم به ضریحت، دمِ دل گرم!
عقلم که فقط گفت: برو، وقت اذان است