آخرین نوشته کلر ژوبرت نویسنده مسلمان فرانسوی در عهدمانا منتشر شد.
کلر ژوبرت در سال ۱۹۶۱ میلادی (۱۳۴۰ خورشیدی) در پاریس متولد شد. او در یک خانواده مسیحی بزرگ شد. در ۱۹ سالگی مسلمان شد و بعد با یک دانشجوی ایرانی ازدواج کرد.کلر ژوبرت لیسانس علوم تربیتی و فوق لیسانس ادبیات کودکان است و در حال حاضر در ایران زندگی میکند. او مهارت خاصی در توصیف حقایق زندگی به زبان کودکان دارد. در کتابهایش دنیا را به خوبی ترسیم میکند و اتفاقات تلخ و شیرین زندگی را به زبان ساده و روان برای کودکان بیان میکند.
این کتاب با عنوان «لبخند ادواردو» قصهای است کودکانه درباره شهید ادواردو آنیلی که با تصویرگری مرضیه صادقی به چاپ رسیده است. ادواردو، فرزند سناتور آنیلی، شخصیت مطرح و بانفوذ ایتالیا بود که پس از اینکه مسلمان شد و با تهدید و فشارهای بسیار، حاضر به تغییر عقیده خود نشد، او را به شهادت رساندند.
ادواردو تنها پسر و وارث مولتی میلیاردر مشهور ایتالیایی سناتور جووآنی آنیلی بود و مادرش، مارلا کاراچیلو، یک پرنسس یهودی بود. ادواردو پس از اتمام تحصیلاتش در کالج آتلانتیک، برای ادامه تحصیلاتش در زمینه ادبیات مدرن و فلسفه شرق به دانشگاه پرینستون رفت. وی پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی، برای مطالعه عرفان و مذاهب شرقی به کشورهای هند و ایران سفر کرد و در جریان سفرش به کشورمان با آیت الله خمینی دیدار کرد و به اسلام و تشیع گروید.
مسلمان شدن ادواردو
ادواردو دانشجوی فلسفه ادیان در دانشگاه معروف پرینستون نیویورک بود. خودش هم متولد نیویورک بود. او انجیل و تورات را خوانده، اما اینها او را قانع نکرده بود. در ۲۰ سالگی برحسب اتفاق در کتابخانه چشمش به قرآن افتاده و چند آیه از آن را میخواند و احساس میکند این نمیتواند کلام بشر باشد. قرآن را کامل میخواند و تصمیم میگیرد مسلمان شود؛ بدون اینکه نیاز به مشورت با کسی را احساس کند. به یک مرکز اسلامی در نیویورک میرود و آنجا میگوید من میخواهم مسلمان شوم، شهادتین را میگوید و آنجا نامش را “هشام عزیز ” میگذارند. ادواردو پس از سفر به ایران شیعه شد و توانست با امام خمینی (ره) دیدار کند.
دکتر قدیری ابیانه درباره شیعه شدن و اولین سفر ادواردو به ایران میگوید: بعد از شیعه شدن و ذکر شهادتین نزد آقای فخرالدین حجازی، نام او را «مهدی» گذاشتیم. بار اول که به ایران آمد، خدمت حضرت امام (ره) رفت. در آن ملاقات، حضرت آیتا… خامنهای، آقای هاشمی، سیداحمد خمینی و فخرالدین حجازی حضور داشتند و یک دوست ایرانی ما که الان در مشهد است و نمیخواهد اسمش را ببریم و دوست ادواردو نیز بود، کار ترجمه را بر عهده داشت. این دوست مشترکمان بعدها گفت که بعد از دیدار با امام به نماز جمعه رفتیم که ادواردو در صف اول بود… . در این سفر او به مشهد، برای زیارت امام رضا (ع) رفت. در آنجا بهشدت تحت تأثیر زیارت قرار گرفته بود و میگفت که من وجود امام رضا (ع) را حس میکردم. وقتی از او پرسیدم از امام رضا (ع) چهچیزی خواستی؟ گفت: خواستم که از خدا بخواهد که قلب پدرم را نسبت به من مهربان کند.
دکتر قدیری ابیانه در وبلاگ شخصی خود نوشته است که ادواردو از خطری که جانش را تهدید کرده بود، آگاه بود. ابیانه که رابطه خوبی با ادواردو داشت، میگوید: «ادواردو به دوستان مسلمانش آقای الکان همسر اول خواهرش را منشاء خطر برای جان خود عنوان کرده بود، منتهی تصور میکرد چتر حمایت پدر مانع آن میشود که در زمان حیات پدر او را به قتل برسانند. من خود با او صحبت کرده بودم و به او هم در مورد امکان قتلش هشدار داده بودم، لیکن او ضمن تایید خطر جانی برای خود بویژه از سوی صهیونیست ها و بالاخص با هماهنگی الکان یهودی (همسر خواهرش) معتقد بود این خطر پس از مرگ پدر جدی خواهد شد.»
بعد از شهادت ادواردو و مرگ پدر این ارث قانونا به خواهرش میرسید، اما با کمک مادر ادواردو حدود ۵۰۰ میلیون دلار را که در مقابل ثروت خانواده ادواردو بسیار ناچیز است، به خواهرش دادند و با فریب از او امضا گرفتند و به نوعی او را از ارث محروم کردند که بعدها وی از دست مادر خود در دادگاه بهخاطر این موضوع شکایت کرد، اما به هر حال مدیریت این سرمایه عظیم دست خواهرزادههای یهودی ادواردو افتاد.
بر اساس این گزارش حالا ژوبرت کتابی درباره این قهرمان نوشته است که در بخشی از آن میخوانیم:
«چشمهای بابابزرگ دوباره خیس شد. بغلش کردم و اشک وسط لُپش را پاک کردم. بابابزرگ گفت: “یک روز ادواردو آمد ایران و از امام رضا خواست که پدرش با او مهربانتر شود و به دینش احترام بگذارد. پدرش هم مهربانتر شد، ولی زورش به بقیه نرسید. اینها نمیخواستند که این همه ثروت به یک مسلمان برسد و ادواردو را شهید کردند.”
دلم برای ادواردو خیلی سوخت…»
عهد مانا این کتاب را در ۲۴ صفحه خشتی با قیمت ۱۸ هزار تومان منتشر کرده است.