اخبار انجمندنیای کتاب

گفتگو با آقای کوروش نیک عهد، مدیر کتابفروشی مهتاب بابل + فیلم

پنجشنبه 29 ام اردیبهشت ماه،غرفه انجمن خوشه در نمایشگاه کتاب تهران میزبان آقای کوروش نیک عهد، مدیر کتابفروشی مهتاب بابل بود.مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید. فیلم کامل جلسه نیز در ادامه مطلب بارگزاری شده است.

پنجشنبه 29 ام اردیبهشت ماه،غرفه انجمن خوشه در نمایشگاه کتاب تهران میزبان آقای کوروش نیک عهد، مدیر کتابفروشی مهتاب بابل بود.مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید. فیلم کامل جلسه نیز در ادامه مطلب بارگزاری شده است.

+بسم الله الرحمن الرحیم

در خدمت آقای نیک عهد هستیم

مدیر محترم کتابفروشی مهتاب بابل خیلی خوشحالم در خدمتتونیم. و تشکر میکنم که دعوتمون رو پذیرفتید و از جای نسبتا دور تشریف آوردید و قدم رنجه فرمودید.

_خواهش میکنم ؛ منم سلام عرض میکنم خدمت شما و بزرگوارانی که وقت میگذارند امیدوارم که چیز قابل استفاده ایی از داخلش در بیاد منم آدم خلاقی در فروش نیستم ولی بزرگان لطف کردند و انتخاب کردند و هر چند که الان نمایشگاه جوری هست که یعنی فروشگاه بزرگ تهران که اسمشو اشتباهی گذاشتن نمایشگاه کتاب تهران .

+شما هر چه قدر هم خلاقیت در فروش داشته باشی همه رو با خاک یکسان می‌کنه ، ایشالا یک تدبیری به خرج داده بشه در سال های آینده یه کمی جدی تر به هویت اصلیش که همون نمایشگاهه نزدیک تر بشه .

 

+ ان شاءالله اگه فرصت هم باشه به نمایشگاه میپردازیم سوالم رو اینطوری شروع میکنم

می‌دونم که داستان کتاب فروش شدن شما به سال های قبل برمیگرده بگید از کجا تصمیم گرفتید یا اون جرقه از کجا شروع شد ؟

_ تقریبا سال ۷۵ بود

هنوز خیلی از ناشرانی که تو حوزه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی هنوز شروع به فعالیت نکرده بودند ،

ما یه نمایشگاهی می‌خواستیم برای هفته دفاع مقدس بزنیم که خیلی هم دنبال کتاب می‌گشتیم ولی متاسفانه کتاب پیدا نمیشد.

گذرم افتاد به قم خدمت پدر شهید زین‌الدین رسیدیم و ایشون بزرگواری کردند و یه مقداری از کتاب های کنگره سردار های شهید استان قم رو در اختیارمان گذاشتن و این نمایشگاه افتاده شد تقریبا چند وقت بعد از این نمایشگاه ما یه موسسه فرهنگی رو با موضوع دفاع مقدس تاسیس کردیم که تو اون موسسه بنده هم در خدمت بچه ها بودم

مثلا واحدی داشت که به نام مطالعات و تحقیقات و من مدیر واحد بودم طبیعتاً چون علاقه مند بودم به موضوعات روزی که انقلاب اسلامی بهش مبتلا بود و نیازمند به این میدونستم که بیشتر راجبشون بدونم که کشیده شدم به مسیر مطالعه و بعد از پایان کار موسسه همزمان هم پیشنهاداتی بود از یک موسسه برای ویراستاری بعضی کتاب ها از جمله مجموعه نیمه پنهان ماه که اون موقع تازه سال ۷۷ تو روایت فتح شروع شده بود کارهای مثلا پیاده سازی نوار و ویراستاری رو سپرده بودن به موسسه ی ما و بعد انتشارات سوره مهر اومد برای توزیع کارهاشون بعدش دیگه انتشارات دیگه اومدن و ناشران مختلف اومدن و این کار شکل گرفت .

+کتاب فروشی مهتاب کی متولد شد ؟

_ دقیقا ۲۰ سال پیش

+ اگه امکانش هست بگید خب قطعا شما با چالش های رو به رو بودید البته در شهر های بزرگ خیلی از کتاب فروشی ها با مسائل مختلفی رو به هستند حالا شما بیست سال پیش در شهر نسبتا کوچیک تری نسبت به شهرهای بزرگتر تصمیم گرفتید یک کتاب فروشی احداث بکنید و قطعا با مسائلی مواجه شدید اگه امکانش هست کمی برای ما بازگو کنید ..

_مسائل اینقدر زیاده که باید بینشون انتخاب کرد مثلا یکی که از همه به یاد موندنی تر هست و برای همه هم اینو میگم اینه که کتاب فروشی رو خصوصا با این رویکرد وارد این کار شدیم کسی اصلا این کارو رو به عنوان شغل قبول نمی‌کرد

مثلا خانواده ام بهم میگفتن که جدی میگی ؟میخوای کتاب بفروشی اونم این شکلی؟ گفتم آره

یعنی من مورد سرزنش قرار می‌گرفتم از طرف نزدیک ترین افرادم که این فکر رو داشتند که نمیشه کتاب موضوع کسب و کار قرار بگیره ، بعد هم که خب میخواستی بازار رو توسعه بدی باید کالا میاوردی معرفی میکردی به کتاب فروشی های دیگه که قبول نمیکردند .

یادمه اون موقع کتاب های شهید آوینی رو میخوندیم و حالا به تبعش تبلیغ و معرفی میکردیم اون موقع روایت فتح چاپ میکرد ما هم توزیع میکردیم .

اون چیزی که یه مقدار رویکرد دینی داشت متاسفانه پذیرشش وجود نداشت که ما بخوایم کار بازاریابی انجام بدیم …

می‌خوام داخل پرانتز اینو عرض بکنم که موضوع بحث ما که خلاقیت در فروشه خودش به طور ضمنی متضمن یه نارسایی است ؛ یعنی اگه یه شرایط ایده آل وجود داشته باشه برای فروش خیلی نیاز به خلاقیت نداریم

دیدین مثلا یک شرکت یک رانتی داره که فقط اون وارد کننده وسیله ایی است در کشور ، رقیب نداره .شرایط همواره و مردم خیلی بهش نیاز دارن مثل لاستیک ماشین ، یا مثلا گوشی تلفن همراه که متاسفانه جاش توی تولیدات داخلی خیلی خالیه ، اینو مثلا نداریم .

از این جهت می‌خوام بگم که اینکه ما داریم دنبال خلاقیت میگردیم یعنی ما داریم با مشکلاتی مدام دست و پنجه نرم می‌کنیم که ناگزیر از این هستیم که آدمای خلاقی باشیم

آدم خلاقی بودیم فبها المراد اگر هم نبودیم دیگه بالاخره روزگار میگذره ؛ نه این شکلی نیست !

ناچاراً باید ما هم دست به کارهایی می‌زدیم

حالا من مواردی رو فهرست کردم که هر وقت شما خواستید یا وقت اجازه بده یه اشاراتی هم بکنیم .

توی این نوع فروشگاه ها بخوام واقعیت رو بگم شاید جز پنج نفر اول بودیم که این کار رو کردیم

بعد ها دوستان رفتن و موسسات و نهاد های بیشتری زیر در اختیارشون قرار گرفت و طبیعتاً بیشتر دیده شدن از جهت ظاهر ولی ما نه همچنان مستقل هستیم .

+ من قرار هست که به اون مواردی که تو کتاب فروشی به اجرا گذاشتید حرف بزنیم اما پیش از این شما با مشکلاتی مواجه بودید و بعضی ها همین رو بهانه میکنند و نمیتونند کار های خلاقانه کنند

اما قبلش یه سوال کوتاه بپرسم ازتون

یکی از دوستان من که کتاب فروشی خوبیه و اهل کتاب هم هست و همشهری شما هم هست و شما رو معرفی کردند برای مهمان این بخش ،اینو مطرح کردند که شما با مخاطب هاتون ارتباط تنگاتنگی دارید..

چه اتفاقی می افته یک کتاب فروش چون ما این مسئله رو داریم خیلی از کتاب فروشی ها یک راهنمای کتاب ندارن ، یک کسی که همراه باشه با مخاطب و طی سال های متمادی مثل یک معلم اون هارو تو مسیر هدایت کنه .

اون دوست لطف زیادی هم داشتند که تعاریفی هم داشتن. من فکر کنم واقعی هست و بقیه هم تایید کردن

چی میشه یک کتاب فروش این کار رو می‌کنه و با مخاطب اینقدر همراه میشه ..؟

_احساس میکنم این بزرگوار که نمیشناسم لطف کردن و خوبی های خودشونو گفتن و امیدوارم و از خدا میخوام که اینجور باشه که ایشون گفتند واقعیتش من اینجور نیستم

اون چیزی که توصیف اتفاقاتی هست که برای ما افتاده زندگی با مخاطبه ؛

یعنی با یک ایدئولوژی خیلی فراتر از چارچوب های کتاب فروشی فکر میکنم که ما اهل یک خانواده هستیم

ماها کلا پدر مادرمون یکی اند اون بالا حضرت آدم و هوا از اونجا که مشترکیم پایین میایم زیرمجموعه اونها هستیم حالا همدیگه رو نمی‌شناسیم سر هم کلاه میزاریم به هم سلام نمیکنیم خیلی با هم مهربونم نیستیم یک وقت هایی …

اون به جای خودش ولی دیدگاهم این هستش که ما از هم غریبه نیستیم

طبیعتاً کسی که وارد فروشگاه میشه هیچ وقت به عنوان مشتری صداش نکردم ، نمیگم مشتری چی گفت

از عبارت مخاطب استفاده میکنم

کسی که کنارم کار می‌کنه همکاره

کسی که مراجعه می‌کنه مخاطبه

اومدم باهاشون زندگی بکنم دیگه یعنی خودمو جای اونا میزارم سعی میکنم شرایطی رو به وجود بیارم که اولا فرد حالا تو فروشگاه های کتاب بزرگ این احساس کمتر به مخاطب دست میده اما توی کتاب فروشی کوچکتر که طرف خیلی زودتر دیده میشه شاید تعاریف داشته باشه خجالتی داشته باشه شرمندگی داشته باشه بخواد کتاب بخره .

تا اونجایی که شده به لطف خدا شرایطی رو به وجود نمیاریم که فرد مجبور باشه کتاب رو بخره که هیچ اگه هم تو شرایط شرکت کی قرار گرفت از دستش خلاص بشه ولی در هر صورت فکر میکنم ما تو کشوری زندگی میکنیم که چاره ایی جز قوی بودن نداریم به خاطر مشکلاتی که داره چاره ایی نداریم که دل همدیگه رو به دست بیاریم

مردم ما بزرگوارانی هستند که خیلی بهشون سخت میگذره، ما حداقل به عنوان یک کتاب فروش با اتیکت جبهه‌ فرهنگی ، انقلاب اسلامی بدون اینکه به رخ کسی بکشیم با هزار جور مشکل سعی داریم که خواسته های مخاطبینمون رو در هر حوزه کتاب تا جایی که توان داریم مرتفع کنیم

این حس به لطف خدا به مراجعینمون منتقل میشه ..

چهارچوب ظاهریش این هستش که طرف مراجعه میکنه کتابیو میخواد که من ندارم میگم خب شاید بشه از کسی امانت بگیرم در اختیارشون قرار بدم ، میخواد یه کتابی رو چاپ بکنه اگر بلد باشیم یه مشاوره ای رو بهش بدیم تو این زمینه دریغ نمیکنیم ، یا مثلا کسی بخواد این شغل رو تاسیس بکنه تجربه بهش منتقل میکنیم اما جامعه ی اصلی افرادی که ما داریم باهاشون کار میکنیم افرادین که به محض اینکه وارد میشن سعی میکنیم بهش منتقل کنیم که ما قدر قدم های شمارو میدونیم که کتاب خوندن تو چه نقشی در ساختن ۵۰ سال اینده ی ایران داره

یعنی ما برای اینکه غنی بشیم و به اون جایگاه پر افتخار خودمون در دوران تمدن اسلامی برسیم نا گزیر از این هستیم که خوب فکر بکنیم و یکی از بستر های رسمی و معتبر برای خوب فکر کردن کتاب خوندنه و تویی که اومدی اینجا پاتو اینجا گذاشتی من بی قرار اینم که مشکل تورو برطرف بکنم نیاز تو برطرف بکنم برای همین بارها پیش اومده که به خونه هاشون میرم به خونم میان باهم مسافرت میریم کار مشترک انجام میدیم بعضا مشکلاتی اگر داریم مشکلات رو حل میکینیم در حد و اندازه های یک زندگی کوچیک باهم مراوده داریم ، حالا این صورت ظاهریشه و من توی مقدمه هم میخواستم بگم که تو علم بازاریابی امروز خیلی روش ها به عنوان یک مهارت ازش حرف زده میشه .

میگن به مشتری لبخند بزن چرا که اگر لبخند نزنی ممکنه بره از مغازه ی بغل دستی خرید کنه برا مشتری بلند شو اگه تونستی به استقبالش برو اگه تونستی بدرقش کن ، اگه تونستی یه جایی اگر یه مشکلی پیش اومد بین مخاطب و همکارت جانب مشتری رو بگیر چرا که بالاخره تو نمیتونی یه همکار دیگه داشتی باشی اما مشتری باید ثابت باشه و موندگار باشه ظاهر علم بازار یابی به قول امروزیا مارکتینگ با علم اخلاق و انسانی رفتار کردن مشابهت های زیادی داره شاید نشه خیلی تشخیص داد اون چیزی که اونارو از هم جدا میکنه نیت ما ادماس که ما ممکنه این نیت سخیف بشه که صرفا بخواد به درامد برسه ممکنه همون هم متعالی باشه برای همین هم کسی که مراجعه میکنه مخاطبی که مراجعه میکنه به عنوان یک انسان حقوقی داره که حالا حالاها ما باید بدوییم که به اون حقوق برسیم اگر این اتفاق بیوفته جزو ثمراتش هستش که فروش هم بیشتر میشه ولی ما به اینش فکر نمیکنیم ، بنابر این مثلا خیلی کم پیش میاد به لطف خدا به یاری خدا بخوایم مثلا معرفی هامون یه جوری باشه که منجر به فروش بشه بعضی وقت ها ما کتاب هایی که معرفی میکنیم طرف میگه اقا کتاب هایی که معرفی میکنی مثلا طرف همه جای کتاب رو میدونه میگم اتفاقا ما مواردی رو که کامل تر معرفی میکنیم بیشتر ازش خریده میشه

+اونطور که من اطلاع دارم توی کتابفروشیتون دارین طرحای مختلفی پیدا میکیند چندتا از این طرح هارو بفرمایید ؛ و اینکه این مختص به کتابفروشی خودتونه یا جاهای دیگه هم میتونن ازش استفاده بکنن ؟

_من فکر میکنم هر دوتاشو شامل میشه کلا حالا روش هایی که به خلاقیت در فروش برمیگرده ، من نمیخوام خیلی قصه رو به خلاقیت در فروش ارجاعش بدم میخوام بگم بعضا برای یک اقلیم خاصه یا نه توی یه فضاهای مختلف قابل اجرا باشه کارهاییم که ما می کنیم راستشو بخوای من اشراف اطلاعاتی ندارم که این مواردی که ما اجرا میکنیم توی فضاهای دیگه اجرا میشه یا نمیشه حالا اگه بخواین من میتونم به بعضیاش اشاره کنم ؛

مهمترین چیزی که به شکل ناخواسته منجر به فروش بیشتر میشه مسئله ای هست که بهش اشاره کردم و دیگه تکرار نمیکنم موضوع دوم به این برمیگرده که من باید کالایی که معرفی میکنم نوعا باید اون کالا رو بشناسم توی موضوعات خاص اون کتاب رو خونده باشم و سرشار از حسی باشم که اون کتاب بهم میده و اگر ترجیحا باز نویسنده رو بشناسم و بدونم خودش باور داره به چیزی که منتشر کرده باز توی اولویت معرفی قرار میگیره .

بنابراین اگر من به اصطلاح کتاب خوان باشم و بدونم که نیاز های واقعی چیه و این دوتا کنار هم قرار بگیره ناخواسته اینو به مراجعه کننده ی خودم منتقل میکنم این که من بخوام یک کتابی رو بخونم و به مشتری معرفی بکنم به یک ویژگی برمیگرده شما یه فرضی رو در نظر بگیرین که یک روزی با یک دوستتون نیت خرید کالایی رو ندارین تو بازار قدم میزنین به یک علتی ویترین یک فروشگاهی شمارو متوقف میکنه یه چیزی براتون جالبه ممکنه خرید هم بکنین یه وقتی نه با نیت قبلی میرید بازار که یک چیزی رو بخرید روشی که ما در نظر میگیریم برای انتخاب کتاب برای خوندن کتاب بخش عمدش برمیگرده به نیاز هایی که مملکت ما داره برای قوی شدن برای بهتر شدن برای رسیدن به اون جایگاه بنابر این مثلا من وقتی دارم یک کتابی رو میخونم از قبل دنبال یک گمشده ای میگردم یعنی مثلا من الان میگم کار کردن متاسفانه تو کشور ما یک ارزش منصوب نمیشه ما کارو به یک وقت خاصی موکول میکنیم کار کردن فی النفسه خیلی ارزشمنده بنابر این ممکنه یک کتابی رو شما بهش بدین و بگین این کتاب یک کتاب ارزشمند و ارزشی طرف میخونه میگه من گشتم دیدم ارزشی توش نبود بسته به نگاه ماست مثلا من الان اگه بدونم دغدغه و مشکل اصلی کشورمون اقتصاده بنابراین یک کتاب فروش جبهه ی فرهنگی انقلاب اسلامی نمیتونه به این مسئله ی اول بی تفاوت باشه وقتی ریشه یابی میکنیم میبینیم که ما متاسفانه دور از جون مردم عزیزمون بعضا تنبلیم ، تن به کار نمیدیم خب بنابر این اگه من رمانی رو پیدا بکنم که توش یه جوری یه کسی ترقیب میشه به انجام یک کار دائمی یا پاره وقت اونو زیرش خط میکشم بهش اشاره میکنم تو معرفی هام، اگر که مثلا توی یه کتابی قدرت خلاقیت و تولید بهش اشاره شده باشه توی یک رمان تخیلی که اصلا نسخه خارجی هم نداره و اگر بخوام اینو بسطش بدم توی زمینه ای که مخاطبی که نوجوونه همش تو ژانر وحشت تو ژانر هیجان کتاب میخونه سعی میکنم که بتونم ۲ تارو انتخاب کنم که بتونم که این قوه ی تخیلش به سمت تولید تقویت بشه لذت ببره از کتابی که میخونه یا پیشینه ی تاریخی خودش رو بخونه حالا میشه مثلا مناسب با این ها کتاب رو معرفی کرد که الان من توی جایگاه معرفی کتاب نیستم اصلا میخوام بگم که این مسئله ما بتونیم دنبال گوهر های گمشده ای بگردیم این گوهر های گمشده بعضا تهدید های خاموش امنیت ملی ماست ساده میشه یه وقتی میره توی تربیت بدنی یه وقتی میره تو استفاده از کالای با کیفیت ایرانی یه وقتی میره تو حوزه ی سلامت ، خب سلامت مردم ما با چالش جدی مواجهه .. من میتونم بی تفاوت باشم به عنوان یک کتاب فروش؟ نه!

میخوام مثلا یه رمانی رو انتخاب بکنم یه داستانی رو انتخاب بکنم یه رنگ امیزی رو انتخاب بکنم یه کتاب فکری تحلیلی رو انتخاب بکنم به این مسئله باید توجه کنم و اون رو توی الویت های معرفیم بزارم .

+ شما چه میکنید که به ورطه ی بازاری شدن نمیفتید ؟!

_ببین ماجرای بازاری شدن و رو خیلی اجرایی و ملموس بخوام معناش بکنم اینه که یه جاهایی یه بستر انتخاب هایی به وجود میاد که اگر تو اون انتخاب درست رو نداشته باشی زمین میخوری حالا اسمش رو بذار بازاری شدن یا بذار غیر خدایی رفتار کردن یا به عنوان یک عضو جبهه فرهنگ انقلاب اسلامی به عنوان یک عضو درست و مخلص رفتار نکردن یعنی مثلا شما الان به اصطلاح کتابی الان رو دستت مونده در فلان سال فلان کتاب ارزون بود خریدی ۱۰ جلد ۲۰ جلد خریدی هنوز مثلا ۵ جلدش مونده ۲ سال مونده ۳ سال مونده فقط داری جابه جاش میکنی تمیزش میکنی میشه که مثلا شما اینو بزاری توی اولویت های معرفیت ، یه جوری هم معرفیش بکنی که نیاز طرف به نظر برسه یعنی اگر بین نیاز صادق و نیاز کاذب تفکیک نکنی میتونی اینو مثلا بفروشی از یک مدرسه ای بهت مراجعه میکنن میگن که میخوای ۲۰۰ جلد کتاب هدیه بدیم به بچه هامون که الان وارد سن تکلیف شدن شما نگاه میکنی اون کتاب هایی که باد کرده رو دستت اونارو توی الویت های فروشت میزاری ظواهرشم جوری هست که طرف متوجه نمیشه و میدونی که اونی که اومده متاسفانه خودش کتاب خون هم نیست خب اینجا تو سکوت معنا میشه دیگه خب که شما مثلا داشتی چیکار میکردی اینکه بهت اعتماد کرده که برو فلان جا فلانی هرچی گفت درسته همونو که گفت بردار بیار اینجا ادم میتونه خیانت بکنه میتونه خیانت نکنه ، البته ما بری از اینجور وسوسه ها نیستیم ممکنه اصلا به دامش هم افتاده باشیم سعیمون بر اینه این سعی فک میکنم که مهمه دفعاتی که زمین میخوریم کمتر باشه بنابر این یا مثلا کسی مراجعه میکنه از یک نهادی اداره ای میگه مثلا ۵۰ جلد از این کتاب و میخوام ضمنا شما زحمت بکش این قدر بیشتر بنویس فاکتورو ، بچه ها چند جا رفتن اومدن خرج دارن میگم شرمنده این فاکتور و من نمینویسم فلان فروشگاه میریم مینویسه حالا مثال هاش زیاده و شما میدونین و من وقت شمارو خیلی نمیگیرم مهم ترین چیزی که به اصطلاح این وسط وجود داره و باعث میشه که ادم به وادی روزمزگی کشیده نشه و بعدا حالا مثلا اونجوری نشه اینه که ادم بالاخره خدا رو در نظر بگیره .

این عبارت ساده که نصیحت خیلی از پدر و مادرا هم هست خیلی کاربردیه خیلی کمک میکنه و من فکر میکنم خدا روزی رو تقسیم کرده حالا ممکنه اقتصاد من به عنوان کتاب مهتاب از اقتصاد یه کس دیگه ای به عنوان فروشگاه دیگه ای ضعیف تر باشه مثلا باشه ولی تلاش هامون فکر میکنم که توی یک حد و اندازس این دیگه دست خداست پیمونه منو چقدر پر کنه پیمونه ی اونو چقدر پر کنه…

+ شما یک تیمی دارید که افرادی که موارد بازیافتی دارن تو خونشون رو تحویل میگیرید و یک یارانه ای برای خرید کتاب برای اونها در نظر میگیرید … این طرح رو بیشتر برای ما توضیح میدین ؟

_ ببینید بعد از اینکه موضوعات مربوط به اقتصاد مقاومتی توسط رهبر معظم انقلاب مطرح شد و بعد بیانیه گام دوم انقلاب مطرح شد ما سعی کردیم یه مقدار اینارو مطالعه بکنیم و در خور نیاز ارائه بدیم تو محافل بعد دیدیم که جامعه کتابخوان یعنی وقتی مثلا عمود اصلیه خیمه‌ی فرهنگ اگر این کتاب کاغذی باشه جامعه‌ی کتابخوان تو این تورمی که الان دیروز اعلام شد ۱۷ برابر تورم عربستان مثلا فلان قدر تورم فلان جاست به شدت داره آسیب میبینه و فروش داره پایین میاد حالا ما هم نگران فروشمون هستیم هم نگران این هستیم که اگر کتاب به دست اهلش نرسه جامعه‌‌ی کتابخوان مثل یک دژیه که نباید دچار فروپاشی بشه خب چیکار کنیم تو سبک زندگی ما سبک زندگی اون سر فصل هفتم از مسئله‌ی بیانیه گام دوم انقلاب یه کار های غلطیو ما انجام دادیم تو این چندین سال که اگر اونارو اصلاح کنیم ویرایش بکنیم اقتصادمون به سامان میرسه ما کد اصراف را گذاشیم وسط گفتیم قربان اصراف شامل چه چیزهایی میشه ببینیم آیا میشه مثلا با باز تولید اون ها یه ارزش افزوده ای رو تولید کنیم یه پس اندازی درست بشه که خونواده ها کمتر دست و دلشون برای خرید کتاب بلرزه دیدیم که اصلا متاسفانه تو روش زندگی ما این هستش که ما خب آدمهای خیلی پرخوری هستیم متاسفانه تنوع در خوردن‌ زیاد داریم یعنی دیگ متاسفانه متاسفانه ما تولیدات خونگیمون خیلی کم شده ما میتونیم ماست بگیریم بلد باشیم دوغ درست کنیم کره درست کنیم پنیر درست کنیم خب حالا که بلد نیستیم این کارو انجام نمیدیم میریم از بقالی سر محلمون چیکار میکنیم دوغ میخریم نمیدونم شکلات صبحانه میخریم خب یعنی پرخوری الان متاسفانه الان اصالت پیدا کرده انقدی ما نیاز به تولیدات غذایی زیاد نداریم اگه پرخوری کنترل بشه یه مقداری اینا میشه کمتر رفت طرفش البته این بحث در جای خودش باید توضیح داده بشه که سوءتفاهم نشه ، خب طرف مثلا اومده دوغ خریده چیکار میکنه ظرفشو ببینید نکته‌ایی که میخوام بگم یه نکته‌ایی هستش که یه مقدار ظریفه ببینید مردم ما متاسفانه تو شرایطی قرار دارند که خیلیاشون مجبورند بیشتر از اون چیزی که میخوان انفاق کنند اون خوب خوباشون میگن که خب بالاخره من مثلا این کاغذ مقوا و کتاب و مجله‌ رو نمیدونم پلاستیکو دارم چیکار کنم میذارم کنار بقیه زباله‌هام جدا میذارم که اون کسی که نداره بیاد برداره مثلا یه خونواده‌ایی یه زوجی یه پنج سال از ازدواجشون میگذره یه بچه‌ایی خدا بهشون داده نوزاده بزرگ میشه به سن سه سالگی که میرسه لباس سن یک سالگیش به دردش نمیخوره میگم اینو چیکار میکنی میگه خیریه سراغ نداری بدم بهش میگم اگه که مثلا شما این لباسو چند خریدی سه سال پیش میگه غریبه نیستی خریدم پونصد هزار تومن میگم الان چقد می ارزه میگه دو میلیون تومن میگم اگه یکی باشه اینو ازت به قیمت چهارصد هزار تومن بخره میفروشی ؟ میگه آره از خدامه صد تومنشم میدم خیریه ولی تو این حالت مجبوره بیاد ما دنبال این هستیم که یه مکانیزمی رو فراهم بکنیم که خونواده‌ها واقعا درآمد اقتصادی کسب بکنند و آموزش سواد مالی و اقتصادی ببیند که اتفاقا خیلیم مهمه ! مردم ما به اندازه کافی دارند سختی میشکند و انفاق میکنند دیگه حالا باید یه بستری فراهم باشه که بدون اجبار انفاق بکنند یعنی طرف یه عرصه‌ایی براش فراهم باشه که چیزی که تو خونه‌ اش به عنوان زباله تولید میشه به عنوان بازیافت تولید میشه رو بتونه تبدیل بکنه به یه چیزی که بتونه یه کالا رو تهیه بکنه ما اومدیم این کارو در مورد کتاب با محوریت کتاب چهار پنج قلم موضوع دیگه‌ ام مثلا چیز کردیم حالا ما مثلا عضو انجمنی به اسم صحف هستیم با محوریت کتاب میتونیم اغذیه سالم بیاریم میتونیم محصولات حجاب و هیأت بیاریم میتونیم بازی های فکری بیاریم نوشت افزار ایرانی اسلامی بیاریم اونا رو هم میتونن تهیه بکنند کتاب رو هم میتونن تهیه بکنند قلق گیری کردیم اینکارو تقریبا صفر تا صدشو توی این یه سال رفتیم هر کسی‌ هر سوالی داشته باشه میتونیم براش توضیح بدیم که چه جوری میشه به خونواده‌ها آموزش داد که اولا که اصالت نداره که انقدر ما تولید کنیم یه چیزایی رو حالا به هر علتی شما تولید کردی ما در خدمت شما هستیم میتونیم به شما مراجعه بکنیم و میتونید شما به ما مراجعه بکنید بهتون آموزش میدیم که اصلا اینا چیه بعد ها یه چه دردی میخوره وقتی مثلا بازیافت میشه فرایند تولید چیزهای ثانویش چیا هستش اینارو تو کانالی تشکیل دادیم بهشون آموزش میدیم حوصله‌شم نداشته باشن خلاصه در حد حوصله‌شون و بضاعت خودشون مراجعه میکنند اینارو میدن به فروش میرسه تو کیف پولشون پس‌انداز میشه مراجعه میکنند و خرید میکنند و اینجوری خوش به حالشون میشه فکر میکنم ، حالا این شامل مثلا تو چند تا لایه هست ما مثلا لایه اولمون بازیافت های رایج بوده کاغذ و کارتون و مقوا نمیدونم پلاستیکو اینا الان وقتی دیدیم که عرصه بر مردممون تنگ شده سخت شده تو کشوری زندگی میکنیم که متاسفانه هشتاد درصد نهاده های دامیش از خارج از کشور وارد میشه و همون هشتاد درصدشم وقتی وارد گمرک میشه یواشکی یه جورایی گم میشه بعد میاد تو بازار آزاد پیدا میشه به تدبیری که الان دولت به خرج داده و انشاءالله خدا کمک بکنه به مردممون و توان بده به مسئولین دلسوزمون و بایکوت کنه خائنینو که نمیذارن طرح های درست خوب اجرا بشه اگر خوب اجرا بشه این چیزای که حذف شده ازرهای چهار و دویستی یه کمک حالی بشه ما دیدیم که الان دامدارای ما به شدت تو مضیقه‌ان برای تهیه‌ی نهادهای دامی و از اون طرف مثلا دور ریزهای مواد غذایی داره به وفور تو خونواده‌های ما اصراف میشه و خدا قهرش میگیره خوشش نمیاد از این جور چیزا اینارو هم داریم ساماندهی میکنیم که اینا هم فروخته بشه از سطل آشغالا حذف بشه محیط زیست تمیز تر مثلا بشه تو همین مکانیسمی که داریم جلو میریم مخاطبینی که به خاطر موضوعاتی که ما عرضه میکنیم تو کتاب فروشی طرف ما نمیان ، اما به خاطر این طرح ها طرف ما میان یعنی منجر میشه به اینکه مثلا اگر این کتابو تو این کتاب فروشیم بتونن پیدا کنن تو فلان کتاب فروشیم بتونن پیدا بکنن ! چون به موضوع مثلا محیط زیست علاقه مندن میان این کتابو اینجا تهیه میکنن ما قصدمون این نیست اما این اتفاق ناخواسته میوفته تو فاز دوم اومدیم دور ریز مواد غذاییم تو زمستون گفتیم خشک کنید روی رادیاتوراتون روی مثلا بخاریاتون و خیلیی از خونواده‌ها داوطلبانه دادن و هیچ چشمداشتی نداشتن دل دامدارا به دست اومد دل خونواده‌ها به دست اومد باور کردیم که ما میتونید با اصراف نکردن یه کمکی بکنیم که توی خرید نهاد‌های دامی صرفه جویی بشه و الان تو آستانه این هستیم که اینا دیگه تبدیل به پول میشه یعنی به دامدارا میگیم ارزون ترین نهادهایی که برای دام ها تهیه میکنید نصفشو بدید به خونواده‌ها هم خوش به حال اونا میشه هم خوش به حال اینا میشه این وسط جلو اصرافم گرفته میشه حالا من این بیشتر اینو بسطتش نمیدم چون فازای دیگه‌ام داره که خارج از حوصله‌ی وقت ماست .

+ خیلی جذاب بود اما دوست دارم که اگر موارد دیگه‌ی این چنینی هم وجود داره به اون مصدایق بپردازیم و حالا اگر به صورت تیتر وار هم قابل استفاده بشه اونو رو ارائه بفرمائید .

– یکی از کارهایی ما انجام میدیم بازم بهش فکر شده نمیدونم چقد تو کشور داره انجام‌ میشه مسئله این هستش که ما یه اسم پیش فروش روش گذاشتیم پیش فروش کتاب یعنی وقتی مثلا دیدیم که تخفیف دادن خیلی به صلاح نیست نه به صلاح منه نه در دراز مدت به صلاح مخاطبه و کلی بحث‌ها انجام شده تو این زمینه تو انجمن کتاب فروشان که تخفیف باید حذف بشه اومدیم این تخفیفو زمان دار گفتیم شما یه پولیو زودتر بده ی هزینه رو مثلا اگر میخوای این کتابو بخری اول ماه پولشو بده آخر ماه بگیر بیست درصد تخفیف هم بگیر این وسط ما مشکل گردش مالیمون حل میشه طرف هم کتاب رو ارزون تر میخره میدونه تو فلان تاریخ مراجعه بکنه زودتر اهل نظم هم میشه تو کتاب خوندنش یه ماه قبل از اینکه دستش از کتاب خالی بشه سریع جستجو میکنه کتابی که میخواد بخره رو و دایره‌ش رو تو هفتاد و دو عنوان گسترش دادیم یعنی تقریبا دوبرابر موجودی بزرگترین کتاب فروشی کشور تو یه جای کوچیک فراهم کردیم که افراد میتونن پیش خرید کنند کتاب رو پیش خرید البته تو عرف کتاب ایران در مورد لغت نامه‌‌ها و دایره المعارف‌هاست هنوز اون کتاب چاپ نشده اما اینجا چرا کتاب چاپ شده پیش ناشر هست تو مرکز پخش کتاب رو داره منتهی ما الان فرد را سوقش میدیم سمت پیش فروش

+ چقد مورد استقبال واقع شده؟

– تقریبا نیمی از پیش فروشمون اینجوریه

یه کاره دیگه ای که کردیم این هستش که ببین اینا همش مهمه ها

نیته آدمها مهمه میگه یعنی اگه رقیب نداشته باش اصلا بیخیال این طرح ها

اگه تو رقیبم نداشتی این کارو بکنی مردی و هنر کردی فکر میکنم

ما سعیمون بر اینه که تو این وادی نغلتیم حالا یه وقتایی ممکنه اشتباه کنیم ولی سعیمون اینه که تو این وادی نغلتیم

امانت کتاب هم داریم ما حدود هشتصد عنوان هزار عنوان کتاب‌ امانتی داریم که افرادی که براشون مشکل کتاب رو تهیه بکنن امانت بگیرند یا اصلا مشکلی نیست میخوان انتخاب کنند این کتابو پنجاه صفحه‌اش رو بخونن ببینن اصلا اون کتابی که میخوان هست یا نه چون متاسفانه کم نیستند آدمهایی که توی صفحات مجازی توی رسانه بهشون کتاب معرفی میشه کتابو میخرن پول زیادیم براش میدن بعد میبینند که معرفی اصلا اشتباه بوده

کتاب اونی نبوده که باید میخریدن

این دوتا مسئله

مسئله‌ی بعدی هم عرضم به حضورتون مسئله‌ی فروش کتابهای دست دوم هست ما به کسایی که کتاب میخرن میگیم توروخدا کتابی که میخرین رو اولا درست انتخاب کنین ثانیا درست نگه دارید که اگه یه وقتی خواستین بفروشین بتونین به یه قیمت بهتری بفروشین

کتاب فروشی یعنی فروش کتابهای دست دوم تو اقتصاد کتاب فروشایی که کشورهای که کتابخون‌های زیادی داره مثل انگلستان

یعنی انگلستان کتاب فروشی های دست دوم خیلی زیادی رو داره

که حالا اینجا فرصت نیست که عکسهاشو مثلا نشون بدیم کشوری مثل بلژیک مثل ایتالیا اینا کتابخون های زیادی دارند بخش مهمی از اقتصاد اینا رو در اختیار کتابخونه‌هاست ما اینهارو با یه استاندارد خوبی که هم به نفع خریدار باشه هم به نفع فروشنده ای که کتابشو آورده به ما امانت سپرده به دست ما داده در نظر میگیریم اینم یه مسئله هست اما من برای اینکه از خاطرم نره بعضی از سر فصل ها اینارو اینجا یه یادداشتی کردم آها مسئله‌ی بعدی مسئله‌ی سفارش گیریه رویه‌ی رایج خیلی از کتابفروشی ها این هستش که وقتی بهشون مراجعه میشه کتابو داری آره دارم بفرما نداری نه خدافظ

خیلی پیگیر تهیه‌ی کتاب برای مشتری ها نیستند این در شهرهایی که جمعیت زیر پونصد هزار نفر داره خیلی شایع تو شهرهای بزرگم اینجوریه یعنی الان مثلا شما توی شهرهایی که یعنی الان مثلا ما اونجایی که هستیم از تهران از اصفهان از شیراز مشتری داریم تک و توک یعنی طرف مثلا فرض بفرمایید که تو جنوب شرق تهران زندگی میکنه اگه بخواد پاشه بیاد انقلاب کتاب تهیه کنه باید یه نصف روز وقت بذاره خب میصرفه که مثلا کتابو سفارش بده ما مسئله‌ی ارسال رایگان رو هم بدون سقف فروش در نظر گرفتیم هر کجای ایران که هستید بسیاری از شهرهای ما کتابفروشی در خور نداره یا بسیاری از روستاهای ما اصلا کتابفروشی نداره و ما بدون در نظر گرفتن سقف خرید تا حالا که داریم ضرر میکنیم .

همینو می‌خواستم ازتون بپرسم اصلا صرفه اقتصادی داره همچین کاری؟

یعنی مثلا کتابی که سی هزار تومن‌ بشه این کتاب پونزده هزار تومن پول پستش بشه ما این کارو انجام‌ میدیم تازه با توجه به شرایطی که خانه‌ی کتاب به وجود آورده رو پنل پستی خودش دیگه نمیاد از ما نمیگیره ما خودمون میبریم میدیم شما بخوای پول یه دونه کیکم بدی فلان قدر باید بدی در مجموع نمی ارزه ما چشم داشت حتما داریم به اینکه مثلا دو سال‌ بعد به سود دهی میرسه ولی فکر میکنم که میشه یه جور دیگه هم نگاه کرد

خیلی اقتصادی‌ بهش نگاه نکرد یعنی کسایی هستن روستاهای ما مناطق ضعیف ما سرشار از استعدادن و باید کتاب دستشون برسه که استعداد هاشون یه مقدار تقویت بشه یه مقدار انگولک بشه که شناسایی بکنن استعداد های خودشونو بنابراین سفارش گیری ارسال رایگان کتاب امانت دهی کتاب پیش فروش کتاب اینا چیزایی هستش که ما بهش توجه کردیم اخیرا یکی کاری که ما اصلا تقریبا چند ساله انجام دادیم تشکیل بانک اطلاعاتیه اینم من تشکر میکنم از بچهای ستاد خوشه که چند سال پیش مثلا بالاخره بحث های آموزش بازاریابی رو برای ما تدارک دیدند توی یکی از این نشست هایی که اگه اشتباه نکنم توی قم بود عزیزی که دعوت شده بود تشکیل بانک اطلاعاتی رو اونجا گفته بود من سعی میکنم خلاصه تر صحبت کنم که سریعتر بحث جمع بشه

+ بله بفرمائید

– بانک اطلاعاتی خیلی ساده که روی اکسل قابل تشکیل شدنه شما وقتی مثلا این بانک اطلاعاتی رو تشکیل میدی اطلاعات مشتریاتو ثبت میکنی از جمله ثبت میکنی که چه کتابی ازت خریدن تو مراجعه‌های بعدی شناسنامه‌ خریدش دستته میتونی ازش به اصطلاح چکار بکنی کمک بگیری یه خاصیت دیگه ایم که داره اینه که شما متوجه میشید کدوماشون به اصطلاح همشون خوبن و با شخصیتن کدوماشون بیشتر قابل اعتمادن که بتونی فروش اقساطی رو براشون راه بندازی خب یعنی ما الان بحث فروش اقساطی رو نگاه میکنیم به بانک اطلاعاتیمون میدونیم به کیا میتونیم قسطی کتاب بدیم مارو اذیت نمیکنن بدون اینکه اصلا ضامن بگیریم و چک بگیریم و اینا

+ مخاطب های خوش حسابتونو میتونید شناسایی بکنید

– آره اینا میشه مثلا چه کاری کرد و حالا بحث زیاده روش زیاده من اینجا میدونم که حالا یه مقداری در مضیقه وقت هستیم‌ خیلی پر چونگی نمیکنم و از شما هم ممنونم که این بستر رو فراهم کردین اگر سوالی دارین

+ نه خیلی قابل استفاده بود

یک سوالی دارم و میپرسم و بحثم رو به پایان میرسونم در طول بحث اشاره کردید به نمایشگاه ما چون توی فضای نمایشگاه داریم نشست هامون رو برگزار میکنیم به عنوان سوال آخر بفرمایید که نظرتون درمورد نحوه‌ی اجرای فعلی نمایشگاه‌ چطور هست در این چند روزه صحبت های مختلفی در رابطه با اینکه فروشگاه نمایشگاه کتاب‌ تبدیل شده به فروشگاه بزرگ و یا اینکه بعضی از ناشران معتقدند تمام کتاب هاشون تو کتاب فروشی ها قابل ارائه نیست نظرات موافق و مخالفی مطرح شده میخوام بدونم که نظر شما به عنوان یک کتابفروش با سابقه در رابطه با نمایشگاه کتاب چیه؟

– من خیلی خلاصه بخوام جواب سوالتونو بدم این هستش که دقیقا درسته اینجا فروشگاه کتابه یه مقداری هم نمایشگاه کتاب شاید ده درصد نمایشگاه کتاب باشه نود درصد فروشگاه کتابه این زیر ساخت بخش مهمیش توسط وزارت ارشاد تدارک دیده شده تو نمایشگاه مجازی همه میدونن که وقتی که نمایشگاه کتاب وجود داره استانی هاش یا کشوری هاش یا مجازی کتابفروشی ها با رکود نود درصدی مواجهه میشن و خیلی جفا در حقشون میشه اگر ما کتابفروشی رو صرفا کتابفروشی نبینیم و یه سنگری بدونیم که توش تبادل فرهنگی انجام میشه کم رونق کردن کتابفروشی رو صرفا کم رونق کردن کسب و کار کتابفروش نیست تبادل فرهنگی رو آسیب میزنه و لطمه میزنه بهش اینارو متاسفانه توجه نمیکنن ما بزرگوارایی که تو مسند کار نشستن گفتیم حضورا تو جلسات خود خوشه گفتیم ولی متاسفانه زیر بار این قصه نرفتن پیشنهاد عملیه من به خاطر اینکه یعنی جواب اینکه میگن شما کتاب فروشا نمیتونین همه‌ی اون کتابایی که ناشران میارن بیارین پس ما مجبوریم که نمایشگاه کتاب بذارین میگم شما یه سال همت بکنید انقدر مادی نگاه نکنید

به این قصه وقتی این زیر ساخت فراهمه که منی که میخوام کتاب انتخاب کنم که برم تو سایت خرید مجازی و راحت از امکان پست رایگان استفاده‌ کنم و فلان قدر هم تخفیف بگیرم چه اشکالی داره که این وسط که پای مرکز پخش حذف شده و ناشر میتونه خیلی راحت تخفیفشو ده درصد بیست درصد بیشتر بکنه شما بیاید به خریدار بیست درصد تخفیف بدین نشونی پستیش باشه کجا کتابفروشی که معرفی میکنه بعضی از سایت های فروش جهت اطلاعتون این امکانو فراهم کردن چهل پنجاه هزار عنوان کتاب رو سایتشون دارن این امکانو فراهم کردن که شما توی سایت میگردی خریدتو انجام میدی قبل از اینکه وصل بشی به درگاه بانک یه کدی رو باید وارد کنی اون کد کتابفروشیه شما کد کتابفروشی رو که وارد میکنی دیگه به درگاه بانک وصل نمیشی هزینه‌ی پست هم ازت نمیگیرن کتابت میره به کتابفروشی محلت میری

کتابو اونجا میگیری این کتاب میاد اونجا شما ناشر محترم ده درصدشو پونزده درصدشو اختصاص بده به کتابفروش بیست درصدشم اختصاص بده به مشتری یا مخاطب کلا میشه سی و پنج درصد شما که داری به مرکز پخش پنجاه درصد تخفیف میدی ۱۵ درصدم خوشبحالت میشه این لپه کلامه یه راهکار خیلی اجرایی برای این دوستانی که میگن نه شما نمیتونید این کتابارو عرضه بکنی

+ خیلی ممنونم مچکرم کاش وقت بیشتری داشتیم در رابطه با هر کدوم از این مواردی که فرمودید بیشتر میتونستیم صحبت بکنیم باز هم تشکر میکنم دعوت مارو پذیرفتید صحبتها و فرمایشاتون خیلی قابل استفاده بود برای من که خیی زیاد و تشکر میکنم از شما

 

_ خواهش میکنم سلامت باشید نظر لطف شماست

 

 

ویدیو کامل جلسه:

 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه